دردها و زخمها؛ نوشتن و گفتن…
نوشتن، همیشه برای من، بهترین راه برای عبور از عمیقترین دردها و زخمها توی زندگی بوده. دردها و زخمهایی که گاهی خودم هم از درک کاملشون عاجز بودم و توان…
نوشتن، همیشه برای من، بهترین راه برای عبور از عمیقترین دردها و زخمها توی زندگی بوده. دردها و زخمهایی که گاهی خودم هم از درک کاملشون عاجز بودم و توان…
دلگیرم... از زمین و زمان دلگیرم... از خاکی که بر آن گام مینهم و از آسمانی که زیرِ سقفش مرگ را زندگی میکنم دلگیرم... خستهام از روزهای در گذر، از…
فرسنگها دورتر، به اطرافش نگاهی میکند و آرام آرام به این سو و آن سو میرود. هر گام با نگاهی به دوردست همراه میشود و هر نگاه، در جستجوی چیزی…
چو شگفتیِ از دنیا رفتهای که به زندگی باز میگردد باران دستِ آخر بارید و با خود اجبار به زیستن را آورد در باب رنج، فلاسفه همواره غرق در تردید…
کنارم هستی و با تو حواسم پرت چشماته اگه دور باشی و نزدیک دلم هر لحظه باهاته نگاهت میبره هر آن دل و دینم و احساسم به تو هر لحظه…
نقاب6: نابینا نه میتوانستم خود را از فکر عشق رهایی دهم و نه میتوانستم از خیانت چشم پوشی کنم. گیج و گنگ، نابینا و ناشنوا، پوچ و بیهوده مانده بودم.…
سالهاست در این حال ماندهام. در این دنیای ویران و تاریک، در این کنج عزلت که نالههایم از غم هجران کوش فلک را کر کرده و خونهای جاری از دو…
شاید بزرگترین استعداد ذهن ما، توانایی کنار آمدن با درد باشد. تفکر کلاسیک به ما چهار دروازه را میآموزد که هرکس با توجه به نیازش از آن عبور میکند. اولین…
همه ما در زندگی دردهای کوچک و بزرگی را تجربه می کنیم، از درد خراشی ساده تا زخم هایی به بزرگی دنیایمان! زندگی، همین روزهای جاری و بی بازگشت، برای…
می شینم توی سیاهی مثه سایه محو میشم حرفی جز گریه ندارم فقط از بی کسی میگم میگم از دردا و غمهام میگم از رنج و عذابم روز و شب…