دنیای ویران من / مهره

You are currently viewing دنیای ویران من / مهره

آدمی موجودی است اجتماعی و همگان از این ضعف فرصت ساز آگاهیم ! همه می دانیم پیوندهای انسانی بسیارست و دوری ها و نزدیکی ، بودن ها و نبودن ها ، دوستی ها و نفرت ها و مهر ها و کینه ها بسیار !
همگی مزید بر نفشی در حیات خود داریم ، دخیل در زندگی سایرین نیز هستیم و این آغاز بازی بزرگی است که همه دسته کم یکبار تن به آن می دهیم چراکه بودن برای خود همیشه امکان پذیر نیست و این بازی راه منتخب تو بود و من و ده ها نفر دیگر مثل من در طول زندگیت اسیر این بازی نفرت انگیز شدند . آری ، تو راه را یافته بودی …
این گونه بود که روزی چشم گشودم و خود را بخشی از دنیای تو دیدم و تو را جزئی از زندگی خود .
گاه در کنارم بودی و گاه دور از من ، کاش می دانستیم بودنت را چه دلیلی بود و نبودنت را علت چه بود ؟!
نیاز هدف می سازد و هدف نیازمند تلاش است ، با این دلیل ساده تو مرا مانند بسیاری دیگر بازی دادی و از عشق ، دوستی ، همراهی و ده ها شعار دیگر پوششی ساختی برای به دست آوردن همه آنچه که آرزو داشتی !
روزی مرا خواستی و بودی ، چراکه در توهم بودی که که تنها با بودنت می توانی مرا داشته باشی و روزی نبودی زیرا نیازی به من نداشتی ، تقدیر هم همیشه همینگونه بوده و بازی همیشه همین بوده ! مهره ای ارزشمند است که به کار بباید و این اشتباه تو بود … تو فراموش کردی که روزی سربازی کم ارزش تهدیدی را بی اثر می کند که صد وزیر قادر به جلوگیری از آن نیست …
تو امروز مرا از یاد برده ای و بازیت را در زمین دیگرانی می سازی و من زخم خورده تو خواهم ماند ، اما نه دنیای تو اینگونه می ماند و نه دنیای من !

دیدگاهتان را بنویسید