به نظر من، هر کسی معجزهی خاص خودش را خواهد دید. مثلاً هرگز یک صاعقه به من برخورد نخواهد کرد، یا جایزه نوبل را نخواهم برد، یا حاکم یک جزیره کوچک در اقیانوس آرام نخواهم شد، یا به سرطان گوش مبتلا نخواهم شد و یا ناگهان به خاکستر تبدیل نمیشوم. اما اگر همه اتفاقات عجیب و غریب را در کنار هم تصور کنید، حداقل یکی از آنها ممکن است برای ما رخ دهد. شاید من بتوانم باران قورباغهها را ببینم. شاید بتوانم بر روی مریخ گام بگذارم. شاید یک نهنگ مرا بخورد. شاید با ملکه انگلیس ازدواج کنم یا شاید یک ماه سرگردان در دریا زنده بمانم. اما معجزه زندگی من متفاوت بود. معجزه من این بود: در میان تمامی خانههایی که در دنیا وجود دارد، نهایتاً من در همسایگی تو زندگی میکنم.
معجزه من از کتاب شهرهای کاغذی
رمان شهرهای کاغذی اثر محبوب و پرطرفداری از جان گرین، نویسنده معاصر امریکایی است. این کتاب که برنده جایزه ادگار شده است، روایتگر داستان یک پسر جوان و جستجوی او برای یافتن دختری است که در کودکی دوست و همسایهاش بوده است. از این کتاب فیلمی اقتباسی در سال ۲۰۱۵ میلادی هم ساخته شده است. معجزه من برگردان آزاد و همراه با تصرف چند خط از این کتاب زیبا است.
The way I figure it, everyone gets a miracle. Like, I will probably never be struck by lightening, or win a Nobel Prize, or become the dictator of a small nation in the Pacific Islands, or contract terminal ear cancer, or spontaneously combust. But if you consider all the unlikely things together, at least one of them will probably happen to each of us. I could have seen it rain frogs. I could have stepped foot on Mars. I could have been eaten by a whale. I could have married the Queen of England or survived months at sea. But my miracle was different. My miracle was this: out of all the houses in all the subdivisions in all of Florida, I ended up living next door to Margo Roth Spiegelman
John Green (Paper Towns)