یکی دیگه از روزایی که شرلوک شدم، بر میگرده به زمانی نه چندان دور که توی یکی از دانشگاههای همین حوالی تدریس میکردم. درسی که اون ترم داشتم، شیمی فیزیک ۱ (از واحدهای دوره کارشناسی رشته شیمی محض و کاربردی) بود. درسی که البته با یکی از معروفترین کلاسهای دانشکده بود. معروف از این جهت که بچههای این کلاس از ترمهای پیش به سطح بالای تقلب در امتحان که منجر به جوابهای یکسان و نمرات یکسان میشد، شهرهی آفاق بودن.
به همین خاطر و با داشتن همین پیشزمینه، برداشتن واحد با این کلاس، به خودی خود باعث برانگیخته شدن شرلوک درونم بود و مطمئن بودم که در نهایت به نقطهای میرسم که باید از شرلوک برای مقابله با متقلبین و رو کردن دستشون استفاده کنم!
برگزاری امتحان توی این کلاس که دانشجوهاش همگی ورودی یه سال خاص بودن، یکی از چالشبرانگیزترین کارها توی دانشکده بود و پیش از برداشتن این کلاس، چند نفر از همکارها بهم در مورد اونها هشدار داده بودن. با داشتن این ذهنیت و برای اینکه با شیوهی تقلبشون آشنا بشم، پیش از برگزاری امتحانات میانترم و پایانترم، چند تا امتحان کوچیک کلاسی گرفتم که دادههای لازم برای شرلوک جمعآوری بشه. هرچند که این امتحانها به خاطر ماهیتی که داشتن منجر به دادههای دقیقی برای شرلوک درونم نشدن.
امتحان: بخش دهم از داستان طنز روزی که شرلوک شدم
با این حال نتایج بررسیهای شرلوک درونم که از تصحیح اوراق دانشجوها ناشی میشد، بهم نشون داد که چندین نفر از این دانشجوها، حتی اگه جواب غلط هم مینویسن، عیناً مثل هم مینویسن و همکاری خیلی خوبی با هم توی پاسخگویی به سؤالها دارن.
درس شیمی فیزیک به خاطر ماهیتی که داره بیشتر یه درس محاسباتی حساب میشه و دانشجوها بیشتر از اینکه با محفوظاتشون کار داشته باشن، باید با فرمولهای ریاضی سر و کله بزنن. به همین خاطر نوشتن تقلب برای این درس کمی با درسهای نظری فرق داره و برای دانشجها چالش برانگیزه. موضوعی که البته شرلوک درونم همیشه در تحلیلهاش لحاظ میکرد.
با در نظر گرفتن همهی جوانب موضوع، برخلاف دانشجوها که بیصبرانه منتظر لغو امتحان میانترم به بهانهی بارون و برف و … بودن، من بیصبرانه منتظر برگزار کردن اون بودم… ترم گذشت و گذشت… با فرارسیدن ماه آبان و با نظرسنجی از دانشجوها، تصمیم جمعی این شد که امتحان میانترم اوایل آذر ماه برگزار بشه…
«امتحان» نخستین بخش از فصل (داستان) سوم مجموعهی داستانی روزی که شرلوک شدم است.
درود
احتمالا داستان همچنان تا چند قسمت ادامه داره اما چیزی که از سرجمع ماجرای تقلب در دانشگاه دستگیرم شد، همواره چند نفر انگشت شمار رئیس یا سرشاخه حساب میشن و بقیه از رو دست اونا کپی برداری میکنن. معمولا افرادی به اسم ممد، حسین و نهایتا عباس از اعضا اصلی باند محسوب میشن. این افراد اصطلاحا به خرخونهای کلاس معروفن که راحت میشه از روی سوابق تحصیلی شناساییشون کرد. البته این افراد خیلی شجاعت در ارسال اطلاعات به سایرین ندارن و برای متلاشی کردن باند نفرات واسطه هم شناسایی بشن بد نیست اونهایی که کنار دست راست یا پشت سر ممد، حسین و عباس میشینن و جوابها رو به بقیه میرسونن.
اونزمان که ما درس میخوندیم شبکه مافیایی اینجوری ساختاریافته میشد الان با وجود موبایل و سایر کلکهایی که مسل جدید بهشون واقف شدن نمیدونم سرشاخه ها و نفرات واسط رو کدوم صندلی میشینن؟
سرجمعش منتظر ادامه داستان هستم. البته عنوان رو زدید بخش دهم یکجور از هم گسیختگی در عناوین قبلی با فعلی چشمک میزنه.
داستان تقلب توی دانشگاهها تقریبا همیشه به یک شکل بوده و به قولی در همیشه روی یک پاشنه میچرخه. (اسپویلر آلرت: البته در رأس این باند مخوف متقلب یه خانوم قرار داشت که اسمش هم مثل اسامی بالا خیلی پرکاربرد بود.)
در مورد عنوان هم کاملاً حق با شماست و تغییراتی توش ایجاد کردم.