پرسه؛ برگردان شعری بسیار زیبا از لرد بایرون
پس دیگر ما نخواهیم زد پرسه تا پاسی از شامگاهان گرچه عاشقست هنوز قلبمان و ماه هم هنوز در شب درخشان چو شمشیرِی که نیام را سوده و روحی که…
پس دیگر ما نخواهیم زد پرسه تا پاسی از شامگاهان گرچه عاشقست هنوز قلبمان و ماه هم هنوز در شب درخشان چو شمشیرِی که نیام را سوده و روحی که…
شامی بهاری: با طلوع بر گیلاسها، پایان آمده شکوفای وحشی میانِ درختان هلو: نخستین شکوفهی گیلاس فریاد در جواب به گنجشگان جوان: موشها در لانههایشان این نیز در نظرم کلبهی…
آنگاه که جدا گشتیم با اشک و سکوت با قلبی نیمه شکسته سالها از هم بریدیم گونهات رنگ پریده و سرد بوسهات سردتر آن لحظه در طالعمان بود وای بر…
بشکن، بشکن، درهمبشکن صخرههای سرد خاکستری را، ای دریا! و میخواهم که بر زبانم جاری شوند اندیشههایی که از ذهنم برخاسته امان از آن پسر ماهیگیر که در بازیهایش بر…
زیبای دلربا چرا میکنی صرف تنها برای خویشتن این زیبایی؟ طبیعت نبخشیده، که وام میدهدت و تو را وام خواهد داد، گر تو نیز ببخشی پس ای زیبای تنگنظر، چرا…
سرگردان در جنگل، شاخهای شکستم بنشست زمزمهای بر لب خشکم: شاید آوایِ گریستن بارانی یا شکسته زنگی، یا پاره پاره قلبی به چشم میآید چیزی در دوردستان ژرف است و…
عشق مرضی است سرشار از غصه تیمار ناپذیر گیاهی است رویان بیثمر لیک پرکار بهراستی چرا؟ لذت از آن بیشتر، مرگش نزدیکتر گر بیلذت، منظرِ گریستن هیهات! عشق زجری است…
بوسهای نهم بر پیشانی در آن لحظهی جدایی بگذار تا کنم اعتراف خطا نیست گر بپنداری روزگار من است چو خیال لیک اگر رخت بربند امیدی در روز و یا…
در جهان فصل برداشت است؟ کلبهی کاهگلی من اولین روز [سال] افکاری عمیق، تنها عصر پاییزی گنجشک روحش است؟ خفته، بیدی دوست داشتنی فاخته بخوان: تویی ماهِ ششم شکوفهی آلو…
زندگیِ تو، زندگیِ توست مگذار به تسلیمی ناخوشایند بدل شود مراقب باش راههایی برای گریز وجود دارند جایی نوری هست شاید اندک باشد اما بر تاریکی غلبه میکند مراقب باش…