مرگ آخرین رویا / شادی حضورت
رویای صدایت هر لحظه بر من می بارد و هر دم یاد چشمان معصومت مرا به آسمان ها می برد. کاش آن روز فرا رسد که هرم نفسهایت را حس…
رویای صدایت هر لحظه بر من می بارد و هر دم یاد چشمان معصومت مرا به آسمان ها می برد. کاش آن روز فرا رسد که هرم نفسهایت را حس…
محل فرماندهی اروپاییان همه فرماندهین پس از شکست مهیب در جنگ، در مقر اصلی برای تصمیم گیری جمع شدند... ریچارد: خاک بر سرمان شد! آلفرد مرده است! ویلیام: آلفرد مردی…
مجری: با قسمت دوم از سری برنامه های تحلیل قشنگ در خدمت شما هستیم، امروز به بررسی قسمت های چهارم تا ششم سریال پرطرفدار و مشهور جنگ های صلیبی می…
در همان زمان که ارسلان در حال حمله به اروپاییان بود صلاح الدین نزد خلیفه رفت و گفت: ناصر الدین حال زمان اجرای نقشه ب است! خلیفه: دستور عقب نشینی…
گذر زندگی از ما همانند گذر قطاری سریع السیر از ریلی قدیمی است که هر لحظه ممکن است از ریل خارج شود و به آخر خط برسد... راستی آخر خط…
کاش امروز که به زندگی یکدیگر می نگریم باور نداشتیم که آنچه بر ما می گذرد آیینه ایست از آنچه دیروز و دیروز ها بوده و در این بازی بی…
ارسلان: سربازان من به صف شوید... آلفرد: اگر مرد هستید برترین مردتان را مردانه به نبرد با یکی از مردان ما بفرستید و جوانمردانه بجنگید، همچو مرد! ارسلان: پیرمرد! تو…
زندگی ساده برای ما شاید خالی از هر تفکر شیطانی باشد و هیچگاه نخواهیم که با اعمالمان دیگران را تحقیر کنیم، اما همه ما درگیر بازی بزرگتری هستیم به نام…
تب سرد جدایی از آهنگ لبخندهای گرمت لحظه لحظه زندگی مرا تلخ تر از روزی ساخته که رفتی... سرمایی غریب بند بند وجودم را فراگرفته و لحظه ای مرا رها نمی…
صلاح الدین: اوضاع بدی است! ما نتوانستیم بر دشمنان پیروز شویم، باید کاری کنیم... خلیفه: چه کار کنیم؟ راهی نداریم آنها بسیار زیاد هستند و ما اندک! لاجرم باید بگریزیم!…