تاریکخانه / پر از خالی

You are currently viewing تاریکخانه / پر از خالی

پر از خالی بودن بیش از اینکه به نظر من نمودی از یک آرایه ادبی باشد ، حسی است که اعماق وجودم را رنج می دهد . رنجی که بی دلیل و بی ریشه نیست ، حسی واقعی است و جهت زندگیم را تعیین می کند ، خلا هایم را پر می کند و وجودم را خالی !شاید بدون این حس غریب ، بیش از آنکه از زنده بودن درد بکشم از خلاهایی آزار می دیدم که به این آسانی پر نمی شوند .

نشستن و تماشای این خوی عجیب در وجود خودم کار چندان ساده ای نیست اما آدمی به هر چیزی که بخواهد می رسد کافیست تنها باشد ! شاید هیچوقت توان یافتن سرچشمه این پوچی را نداشته باشم اما نظاره آن هم خود موهبتی است که روی دیگر انسان را بر من نمایان کرده است .
در کنار همه تنهایی ها و بی کسی ها ، شاید این حس پر بودن ناشی از همه تهی بودن های من تنها سلاحم برای مقابله با آلامی است که روزگار بر من تحمیل می کند . سلاحی مرگبار که اولین قربانیش روح من بود . این حس زیبا در اولین قدم روحم را به مسلخ برد تا از درون خالیم کند و از بیرون کالبد بی روحم را از احساسات پوچ و ظاهری انباشته کند . ظاهری ساده و معمولی ، درونی پیچیده و خاص !
این حس را نه می توان به درستی به زبان آورد و نه حتی می توان به سادگی شناخت ، تنها باید با آن زندگی کرد و درسهایش را آموخت و رشدش را دنبال کرد ! تاریکی حاصل از خالی شدن از هر چه که به آدمی معنی می بخشد و پر شدن از هرچه که از آدمیت دور است سخت نیست اما آنقدرها هم سازگار با فطرت بشر نیست ، واین درست همان نقطه ای است که سایه های تاریک درون انسان آن را هدف قرار می دهند .
این حس تاریک که آرام آرام همه چیز را از وجودم خارج کرد ارمغانی نداشت جز تنهایی بیشتر ، تنهایی خاصی که از درون ناشی می شود و بودن در میان جمع کثیری از انسان ها هم تسلی بخش دردهای آن نیست .
به درستی نمی دانم علت و منشا این سیاهی چیست و عاقبت جز تباهی راه دیگیری می ماند اما به خوبی می دانم  پر شدن از خالی حسی است که به سرعت رخنه می کند و به این راحتی رفتنی نیست !

دیدگاهتان را بنویسید