خورشید تاریک ؛ مجموعه‌ای از چند ترانه

You are currently viewing خورشید تاریک ؛ مجموعه‌ای از چند ترانه

گویند که جهانست به پایان نزدیک
مرز به میان زاد و مرگ بس باریک
نا داند کسی گر که نباشد یارم
هستی رو به زوالست و خورشید تاریک

مانده در کالبد خالی خانه تنها
روح بی جان و تنی بی‌رویا
نه توان رفت و نه خوابش را دید
گرچه باشد دری سوی هزاران فردا

در قفس ماندن و خواندن و رونق یاد
صد هزار خواب و خیالات چو باد
در سر همچو منی خاطره ساز
شاید این دل بشود یک دم شاد

بیشتر بخوانید:  ترانه؛ جهان من و تو

راه ما را بسی پیچ و خم است
زندگی بازی هر بیش و کم است
در پس هر دم از این وادی درد
غم به چون شهدی در جام جم است

گله از یار و جمالش تا کی
حسرت روز وصالش تا کی
آب رفته نمی‌آید به جوی
زنده ماندن با خیالش تا کی

شاید این درد که من را شده یار
غم ایام و دلی پرخون و زار
جلوه‌ای از یک حقیقت باشد
کنج زندانم و نیست راه فرار

خورشید تاریک

خورشید تاریک مجموعه‌ای از شش ترانه‌ی از هم گسسته است برای روزهایی که خانه ماندن دیگر نه از سر تنهایی و تکرار، که از سر اجبار است. به امید شفای همه‌ی بیماران، نابودی این بیماری عالم‌گیر و گذر سلامت همه‌ی‌ آدمیان از این روزهای تاریک.

+ تصویر: نقاشی خورشید سیاه اثری از عامر داوود، نقاش معاصر فرانسوی.

دیدگاهتان را بنویسید