در فراسوی خیال
مهر توست در دل وصال
عاقبت رسوا شوم
این است عشق محال
می روم تا بی کران
می گریزم زین جهان
تا نبینم چشم تو
می کُشم بی تو زمان
در هوای بودنت
در خیال دیدنت
منم و چشم ِ به راه
در هوس خواستنت
تا شدی از عشق سیر
تو شکستی قلب پیر
تا غم عشقم رسید
تو به عشق گفتی بمیر
راه من از تو جداست
زندگی ام بر فناست
تو شکستی عهدمان
دلم از عشقت سواست
ترانه؛ رسوا
نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود دربارهی هر یک از اشعار و متون را میتوانید از بخشهای نظرات و ارتباط با من بیان کنید.