این متن به درخواست تعدادی از مخاطبان با فضایی متفاوت نوشته شده است !
چشمانم را می گشایم خیره به آفتاب حضور تو ، دیگر خواب برایم بی معنی است ، دیگر بیداری توهم است ، من غرق در خیال تو ام و چه چیز از این حس بهتر ، تو هستی و نبود هیچ کس مرا غم زده نمی کند ، دستان گرم تو در دست من است و نگاه زیبایت در در نگاهم گره خورده و همه چیز رنگ بوی عشق دارد ، همه چیز حال و هوای خوشبختی را به من می دهد و زندگی مرا شیفته خود کرده ، زندگی ای به نام تو … تو که آخرین امید بودن منی و عشق جاودان قلب تنهایم ، تو که عاشق منی و با عشقت وجودم را اسیر خود کرده ای …
تو تنها کسی که هستی که بی هیچ دلیلی دوستت دارم و دوست داشتنت دلیل همه زندگی من است ، من امروز معلول علت تو هستم و تو مکه دنیای شاد منی ، دنیای که همه چیزش از آن توست و همه کارش برای تو … تو که لایق بهترین هایی … تو نهایت آرزوی جهانی هستی و امروز با منی ، با من سرگشته و مجنون ، آری این روزها زیباترین روزهای زندگی من است ، روزهایی که سرنوشت من و تو به هم گره خورده و ما را در کنار هم ، با هم و برای هم قرار داده …
گفتن از عشق تو مرا مدهوش می کند ، آری من مست عشق تو هستم ، مست عشقی که نهایت زندگی است ، مست رویایی که دنیایم را از نو بنا کرده و غریق خیالی که در تو خلاصه شده … آری من عاشق تو هستم و جز تو و عشقت هیچ چیز برایم مهم نیست …