نوشتار مهمان؛ برگردان ده شعر از ابراهیم اورامانی به قلم زانا کردستانی

You are currently viewing نوشتار مهمان؛ برگردان ده شعر از ابراهیم اورامانی به قلم زانا کردستانی

برگردان ده شعر زیبا از ابراهیم اورامانی به قلم زانا کردستانی:

دروغ طعمی عجیب دارد،
گس و تلخ.
و گاه گاه همچون گیلاس شیرین!
آن هنگامه که می‌گویی:
دوستت دارم!

حرف‌های زیادی برای گفتن دارم.
اما برای اینکه رفتنت را فراموش کنم،
تمام آنها را،
فراموش کرده‌ام!.

جنگ تمام می‌شود و
فرماندهان، به مناصب خود باز می‌گردند!
ما هم به گورستان!
تا به شهیدانمان بگوییم:
جنگ تمام شد،
اما هیچ چیز جای دوستی و مردانگی، شما را نمی‌گیرد.

در شناسنامەام نوشته‌اند:
زادگاه: حلبچه!
حلبچه،
اسم دوم تنهایی‌ست!.

تنهایی اینچنین است،
نه تو هستی و
نه ماه!

در هر سال، روزی را برای دروغ گفتن تعیین کرده‌اند!
اما، من مدام دروغ می‌گویم!
آنقدر، که هر وقت از احوالم می‌پرسی،
می‌گویم: خوبم!

دردهایم فراوانند،
اما همه‌ی آنها به کناری و
نبودن تو هم به کناری!.

به کجا می‌روی؟!
برو!
اما همراه با من…

غم من پایان نمی‌یابد،
همچون نیامدن تو!.

لذت زندگی،
همین‌قدر است که بگویم:
دوستت دارم.

۱۰ شعر از ابراهیم اورامانی

ابراهیم اورامانی شاعر و روزنامه‌نویس معاصر، اهل شهر حلبچه‌ی اقلیم کردستان کشور عراق است. اورامانی از شعرای شناخته شده‌ی اقلیم کردستان است که اشعارش به زبان‌های مختلفی چون، فارسی، کردی کرمانجی، عربی و انگلیسی برگردان و منتشر شده‌اند. بخشی از اشعار او در کتاب «عشق با طعم گیلاس» توسط «باسط مرادی» به فارسی برگردان و چاپ شده است. ابراهیم اورامانی تاکنون چندین کتاب شعر به زبان کردی منتشر کرده است که از میان آن‌ها می‌توان به حکایتی دیگر از شیرین و فرهاد، خانه‌ام در حلبچه است، این شهر پستچی ندارد و ابراهیم اشاره کرد.

بیشتر بخوانید:  نوشتار مهمان؛ برگردان ده شعر از صالح بیچار به قلم زانا کردستانی: بخش دوم

اشعار فوق سروده‌ی ابراهیم اورامانی به زبان کردی هستند که توسط زانا کردستانی به فارسی برگردان شده و به درخواست ایشان در ای‌پی‌بلاگ منتشر شده‌اند. اگر شما هم داستان، شعر و یا متنی دارید که دوست دارید با نام خودتان در ای‌پی‌بلاگ منتشر شود، متن و درخواست خود را از طریق صفحه‌ی ارتباط با من ارسال کنید تا در بخش نوشتار مهمان منتشر شود.

درۆ تامێکی سەیری هەیە،
تفت و تال.
هەندێک جار، وەک گێلاس شیرین!
بە تایبەت، کاتێ دەڵێی:
خۆشم دەۆێی!.

قسەی زۆرم هەیە، بۆ وتن.
بۆ ئەوەی، رۆیشتنت بیر بچێتەوە،
تەواوی حەرفەکان،
لە بێر خۆم دەبەمەوە!.

جەنگ تەواو دەبێ،
سەرکەردەکان، دەچنەوه، سەر کورسیەکانیان!
ئیمەش بەرەو، گۆڕستان!
تا بە شەهیدەکان بڵێین:
جەنگ تەواو بوو،
هەموو شتێ وەک خۆیەتی، ئیوە نەبێ.

له ناسنامەکەمدا، نوسراوه:
شوێن، هەڵەبجە!
هەڵەبجە،
ناوی دووەمی تەنیاییە!

تەنیایی وایە،
نه تۆ هەیت و
نه مانگ!

له ساڵیک دا،
رۆژیکیان بۆ درۆکردن هەیە!
بەڵام،
من بەردەوام درۆ دەکەم!
ئەوەنیە،
هەر کات لە حاڵم دەپرسی،
دەڵیم: باشم!

دەردم زۆرە،
هەمووی لە لایەک و
نەبوونی تۆش، لە لایەک!.

بۆ کوێ دەڕۆی؟!
بڕۆ!
بەڵام لە گەڵ من…

غەمی، من نابڕێتەوە.
وەک نەهاتنی تۆ!

چێژی ژیان،
هەر ئەوەندەیە کە دەڵیم:
— خۆشم دەوێیت.

ئیبراهیم هەورامانی

دیدگاهتان را بنویسید