انگیزه‌ای برای نوشتن نیست…

You are currently viewing انگیزه‌ای برای نوشتن نیست…

نمی‌دانم که قبلاً اینجا گفته‌ام یا نه (و البته نمی‌خواهم مطالب قبلی را به دنبالش جستجو کنم!)، اما من روزی در هر ماه را به وبلاگ‌خوانی می‌پردازم و نوشته‌های تعدادی از وبلاگ‌نویسان خوش‌ذوقی که از قبل می‌شناختم را می‌خوانم. سپس از طریق بخش نظرات آن‌ها، وبلاگ‌های جدیدی را پیدا می‌کنم و دایره‌ی وبلاگ‌هایی که می خوانم را، ماه به ماه افزایش می‌دهم. خواندن‌ها همیشه ادامه دارد، اما آنچه این چند وقت بیش از همه توجه من را به خودش جلب کرده این است که در بین نوشته‌های اکثر وبلاگ‌ها، نوشته‌ای هست با این مضمون که انگیزه‌ای برای نوشتن نیست…

چه وبلاگ‌نویس‌هایی که چندین سال از نوشتن‌هایشان می‌گذرد و چه آن‌هایی که چند ماه است به عرصه‌ی وبلاگ‌نویسی آمده‌اند، همگی در این موضوع هم‌نظر هستند که نوشتن انگیزه می‌خواهد و این روزها این انگیزه از آن‌ها دور شده است.

گویی ذهن‌ها قفل شده‌اند و قلم‌های بی‌جوهر مانده‌اند. چنان که دوستی نوشته «این روزها دل و دماغی برای نوشتن نیست» و دیگری نوشته «دستم به نوشتن نمی‌رود» و و قص علی هذا. روزهایی که سکوت دنیای وبلاگ‌‌نویسان را فرامی‌گیرد روزهای سختی است و امیدوارم این روزهای سخت خیلی زود تمام شوند و باز هم شاهد نوشته‌های پرشور دوستان نویسنده باشیم…

بیشتر بخوانید:  نوشتن از روزهای بی‌پایان

نوشتن در روزهایی که انگیزه‌ای برای نوشتن نیست

خواندن نوشته‌های دوستان، حداقل برای من هم جالب بود، چون خودم هم مدتی بود که توان و انگیزه‌ای برای نوشتن نداشتم و بیشتر به منتشر کردن شعرها و ترجمه‌هایی که قبلاً انجام داده بودم و به دلیل مشغله روزگار موفق به نشرشان نشده بودم، و نوشتن و ترجمه‌ی اخبار دنیای علم، مشغول بودم.

امروز اما با خواندن نوشته‌های دوستان، کمی در فکر فرو رفتم و همین افکار نصفه و نیمه، انگیزه‌ای شد برای نوشتن. نوشتن از روزهایی که انگیزه‌ای برای نوشتن نیست… باشد که این نوشته، سرآغازی باشد برای نوشتن‌های بیشتر و دعوتی باشد برای دوستان وبلاگی، که باز هم بنویسند و بنویسند…

+ اشاره به این نکته هم خالی از لطف نیست که به شخصه این روزها (که خبری از گودر (گوگل ریدر) نیست)، برای دنبال کردن منظم نوشته‌های دوستان از سرویس خبرخوان Feedly استفاده می‌کنم. خبرخوانی که امیدوارم در روزهای آینده نوشتاری برای معرفی و آموزش استفاده از آن برای دوستان علاقه‌مند بنویسم…

این پست دارای 6 نظر است

  1. فانی

    گاهی انگیزه ای نیست گاهی هم به این باور رسیدیم که قلم اون چیزی که این روزها بر ما میگذره رو میتونه بیان کنه انگار کلمه کم آوردیم..
    من پناه بردم به روزمرگی های کوتاه از فرار برای جستجوی واژه ها و پیدا نکردن ها..

    1. آرش

      دقیقاً همینطوره…
      به هر حال همین که می‌نویسید خودش غنیمتیه…

  2. لیمو

    از طرفی احساس بی اهمیتی و بیهودگی نوشته هامونه و از طرفی زور بیشتر که بر حق میچربه…

    1. آرش

      بازم خوبه که از نوشتن دست نمی‌کشیم…

  3. الیشاع

    شاید یکی از دلایل بی انگیزگی برای نوشتن، همین استرس داشتن موقع نوشتن باشه. شاید هم اون فرد به بازدیدهای وبلاگش دل خوش کرده بوده یا مثلا به کامنتها، و با کاسته شدن اونها این انگیزه رو از دست داده. یا شایدم کلا در اون برهه زمانی حوصله انجام کاری رو نداشته. طبیعیه به نظرم و پیش میاد 🙂

    1. آرش

      نکات گفته شده کاملاً درسته… شرایط بیرونی و درونی افراد می‌تونه توی نوشتن و ننوشتن مؤثر باشه…
      در این برهه، همه چیز به سمت ننوشتن میره، هرچند به شخصیه امیدوارم ورق برگرده و روند به سمت نوشتن بره…

دیدگاهتان را بنویسید