صبح خیلی زود بود، خیابانها تمیز و خلوت بودند، و من پیاده به سمت ایستگاه قطار میرفتم. وقتی ساعتم را با ساعت برج مقایسه کردم، متوجه شدم که زمان خیلی دیرتر از آن چیزی است که فکرش را میکردم. باید عجله میکردم. هول ناشی از فهمیدن این موضوع باعث شد که راه را گم کنم. چراکه من هنوز راهها را در این شهر به خوبی نمیشناختم. خوشبختانه، پاسبانی در نزدیکیم بود. به سوی او دویدم و نفسنفسزنان از او راه را پرسیدم. او لبخندی زد و گفت: «از من میخواهی که راه را به تو نشان دهم؟» در پاسخ گفتم: «بله! چون من نمیتوانم راه را پیدا کنم!» او به من گفت: «بیخیال! بیخیال!»، و با چرخشی سریع، از من دور شد، گویی میخواست با خندههایش تنها باشد!
داستانک بیخیال از فرانتس کافکا
«بیخیال» یا «دست بردار» برگردان آزاد و همراه با تصرف داستانک (فلش فیکشن) مشهوری از فرانتس کافکا، یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان قرن بیستم است. آثار کافکا در سراسر جهان و در ایران شهرت زیادی دارند. مسخ، محاکمه، امریکا و رمان ناتمام قصر برخی از مشهورترین آثار فرانتس کافکا هستند که به فارسی نیز ترجمه و بارها تجدید چاپ شدهاند. مانند تمامی آثار کافکا، داستانک بیخیال نیز ویژگیهای ادبی قلم کافکا را در خود دارد و خواننده را در کمترین زمان ممکن در جهانِ نوشتارهای او غرق میکند.
It was very early in the morning, the streets clean and deserted, I was walking to the station. As I compared the tower clock with my watch I realized that it was already much later than I had thought, I had to hurry, the shock of this discovery made me unsure of the way, I did not yet know my way very well in this town; luckily, a policeman was nearby, I ran up to him and breathlessly asked him the way. He smiled and said: “From me you want to know the way?” “Yes,” I said, “since I cannot find it myself.” “Give it up! Give it up,” he said, and turned away with a sudden jerk, like people who want to be alone with their laughter.
Franz Kafka
از دو منظر میشه به داستانک نگاه کرد:
۱. اگر من بدانم پیرامونم چه رخدادی در حال شکل گرفتن است به آرامی آنرا دنبال می کنم و به هدفم نزدیکتر میگردم.
۲. اگر من ندانم دچار اضطراب میشوم که از هدفم دورخواهم افتاد و اگر شخص دیگری هم راهنمایی ام نکند اضطرابم مضاعف میگردد.
سرجمع موضوع میشه گفت منظر اول براساس اکتساب تجربیات قبلی قابل پیش بینی است و منظر دوم موجب تجربه یا خاطره ماندگار می گردد.
بسیار دیدگاه جالبی بود…
به نظرم یکی از جاذبههای نوشتههای کافکا هم همین قابلیت تفسیرهای مختلفه…
خیلی جالب نوشتین. شنیده بودم آثار کافکا دید فلسفی خوبی نسبت به جهان واقعیت دارن. اما تا به حال آثار ایشون رو مطالعه نکردم.
سپاس. نوع خاصی از نوشته داره کافکا که تا حد زیادی با خیلی از نویسندههای دیگه متفاوته.
مسخ رو خوندم اما الان با خودم گفتم چه جالب میشه درونمایه اون کتاب طولانی توی چند خط خلاصه بشه 🙂
گاهی وقتا همچین کاری شدنیه و گاهی وقتا نمیشه، هرچند که به نظر من میشه مفهوم و عصاره هر داستان بلند رو در قالب داستانک جا داد و به خواننده عرضه کرد تا بدونه با چه موضوعی توی کتاب طرفه.