داستان روزی که شرلوک شدم؛ فصل سوم: بخش چهارم: تقلب

You are currently viewing داستان روزی که شرلوک شدم؛ فصل سوم: بخش چهارم: تقلب

برای پیدا کردن راهی که بتونه جلوی تقلب دانشجوها رو بگیره، نیاز داشتم که سریع عمل کنم و پیش از اینکه همه‌ی موریارتی‌ها (شخصیت منفی داستان شرلوک هلمز) یا همون دانشجوها کارشون رو تکمیل کنن، جلوشون رو بگیرم. در نتیجه سریع سرِ جای خودم نشستم و با دقت رفتار دانشجوها، پیش و پس از اجرای پروژه تعویض مداد، که معمولاً با لبخندی زیرکانه هم همراه بود، رو مورد تجزیه و تحلیل قرار دادم.

دقیقاً نمی‌دونم که چندمین انتقال جواب بود، اما بر اساس اینکه چه کسی در حال نوشتن بود، تونستم آخرین نفری که تا اون لحظه پاسخ‌نامه‌ی امتحان به دستش رسیده بود رو پیدا کنم. برای اینکه مشخص نشه فهمیدم جواب‌ها در اختیار کدوم یکی دانشجوهاس، مانورهای تقلب اونا رو هم دنبال می‌کردم و سعی داشتم که همه چی رو طبیعی جلوه بدم و کاری کنم که این دانشجوهای استاد، احساس آرامش و غرورِ ناشی از دستگیر نشدن رو داشته باشن.

بیشتر بخوانید:  داستان روزی که شرلوک شدم؛ فصل سوم: بخش سوم: جواب‌ها

تقلب: بخش سیزدهم از داستان طنز روزی که شرلوک شدم

پیدا کردن کسی که جواب‌ها رو داشت، در کنار عادی جلوه دادن وضعیت، روشی بود که شرلوک درونم برای پیدا کردن رازِ تقلب این گروه در نظر گرفته بود. چون آرامش و غروری که توی ذهن و رفتار اونا ایجاد می‌کردم، باعث می‌شد که گروه متقلب دقت کمتری توی انتقال اطلاعات داشته باشن و امکان اشتباه و لو رفتن شیوه‌ی کارشون بیشتر بشه.

بر اساس شواهدی که شرلوک جمع کرده بود، روش کارشون اینطور بود که وقتی نوشتن دانشجویی که جواب‌ها رو در اختیار داشت تموم می‌شد، نوبت به تعویض مداد بین باند دانشجویان متقلب و انتقال جواب‌های سؤالات امتحانی می‌رسید. در نتیجه، برای پیدا کردن کلید این معما، تمرکزم رو روی دانشجویی گذاشتم که جواب رو در اختیار داشت.

اینجا بود که تلاش‌های شرلوک درونم که مثل عقاب در حال نظاره‌ی رفتار مظنون مورد نظر بود، خیلی سریع به نتیجه رسید و در همین حین که مداد بین دانشجوی مورد نظر و نفر بعدی در حال تبادل بود، نمایی از گوشه‌ی یه وسیله‌ی کوچیک سفید رنگ هم در اون بین دیده شد!

این پست دارای 2 نظر است

  1. الیشاع

    عجب 😅 باید تبادل مداد هم سر جلسه ممنوع بشه پس. برم ببینم قسمت بعدی‌اش چی شد.

    1. آرش

      دانشجوهعای جدید خلاقتر شدن و از تجربه‌ی قبلیا هم استفاده می‌کنن.

دیدگاهتان را بنویسید