دنیای ویران من / باتلاق
من دقیقا اینجا هستم ، دقیقا همینجا ! همین نقطه ای که آغازی است بر پایان من و پایانی است بر آغاز من ! بودن در لحظه ای که همه…
من دقیقا اینجا هستم ، دقیقا همینجا ! همین نقطه ای که آغازی است بر پایان من و پایانی است بر آغاز من ! بودن در لحظه ای که همه…
آدمی موجودی است اجتماعی و همگان از این ضعف فرصت ساز آگاهیم ! همه می دانیم پیوندهای انسانی بسیارست و دوری ها و نزدیکی ، بودن ها و نبودن ها…
زمان می گذرد و همه چیز به راحت ترین شکل از دست می رود ! همه چیز از بین می رود بی آنکه کسی متوجه شود ، نه آب از…
اینجا خاکستان است ، دنیایی که تلیست از خاک و همه چیزش از خاک جان گرفته ! زندگی در این دنیای خاکی زندگی را بیهوده می کند و مرگ را…
همیشه در زندگی انسان روزهایی وجود دارند که غم سراسر وجودش را فرا می گیرد و ناراحتی و غصه سهم لحظه لحظه هایش می شود . شاید آنچه که از…
هرچند نوشتن این چند خط یاوه برای من به مانند فرار از همه غمهاست و آرامش را در وجودم زنده می کند اما برخی از اوقات مثل امروز دقیقا نمی…
روزهایی که از پس هم می آیند و دست آخر به نوروز می رسند و نو می شوند ، زمستان سرد می میرد و بهار جوان زنده می شود .…
آنقدر این دنیا را تار می بینیم که دیگر تشخیص نمی دهم که چشم من کم سو شده یا رنگ دنیا سیاه ! هرچه هست ، دیگر هیچ چیز را…
دلتنگم دلتنگ چه کسی؟ دلتنگ عشقم ! دلتنگ خاطراتم! او کجاست؟ نمی دانم ! می خواهی بدانی کجاست ؟ نه ! نمی خواهم بدانم کجاست ! پس چه می خواهی…
یلدا ... در این روزها که نوشتن از تکرار ایام برایم سخت و نفس گیر شده ، شاید نوشتن از این شب طولانی گریزی باشد از تکرار به نگاهی نو…