روز نوشت / هوای خوشبختی
این متن به درخواست تعدادی از مخاطبان با فضایی متفاوت نوشته شده است ! چشمانم را می گشایم خیره به آفتاب حضور تو ، دیگر خواب برایم بی معنی است ،…
این متن به درخواست تعدادی از مخاطبان با فضایی متفاوت نوشته شده است ! چشمانم را می گشایم خیره به آفتاب حضور تو ، دیگر خواب برایم بی معنی است ،…
هنوز هم باور دارم که من و این تن پوش سیاه و تاریک متعلق به هم هستیم ، دیر زمانی است که این سیاهی مرا در آغوش گرفته و رهایم…
این دنیای ویران من است ؛ جهانی پر از نیستی و مرگ ، به شومی عشق ، به زیبایی نفرت ، به کمال نیرنگ و به پستی صداقت ، در…
نمی دانم نفرت از کجا آغاز می شود ، نمی دانم که چگونه آدمی به این راحتی از راه عشق منحرف و به چاه نفرت می افتد ، نمی دانم…
با تو سخن می گویم ، تو که عشق من هستی ، تو وجودمی و تو که در منی ! سخن بگو ، مدت هاست برای این گفتگو لحظه شماری…
امروز دلم می خواهد جور دیگری بنویسم ، مدتی است که با خود کلنجار می روم که چه بنویسم ، به راستی مگر من همیشه چگونه نوشته ام ، امروز…
نمی دانم این راه را تا به کجا ادامه می دهم ، هنوز مبهوت خود هستم ، بهت این حوادث سرد و تلخ هنوز در وجودم است ، اتفاقات پی…
آنچان خود را غرق گذر ایام کرده ام که گاه فراموشم می شود کجای این دنیای حریص ایستاده ام و چون کبک سرم را درونم برف گذشت زمان فرو برده…
نشسته ای اینجا ، بر تخته سنگ سیاه من ، رو در رو ، چشم در چشم ، در ورای چشمت می بینم آنچه هیچگاه ندیدم ، آنچه هیچگاه نخواستی…
آدمی را زیستن زنده نگه می دارد و فطرتش می سازد ، خوی آدمی شادی است ، منشش خنده و روحش خوشی ، همین تصورات ساده است که خیالات انسان…