در وصف تو همیشه چیزی برای نوشتن هست
گاهی نوشتن از همیشه برایم سختتر میشود، گاه نمیتوانم آنچه میخواهم را بنویسم و گاه آنچه مینویسم آن چیزی نیست که باید باشد. امروز شاید یکی از همین روزهاست و…
گاهی نوشتن از همیشه برایم سختتر میشود، گاه نمیتوانم آنچه میخواهم را بنویسم و گاه آنچه مینویسم آن چیزی نیست که باید باشد. امروز شاید یکی از همین روزهاست و…
در آخر همهی ما تنها هستیم و هیچکس برای نجاتمان نمیآید؛ این جملهای است که شاید چند باری در نوشتههایم آن را تکرار کرده باشم. جملهای از جان ریس (جیم…
سال 1396 هم گذشت، سالی که شاید سختترین لحظات زندگی من در آن رقم خورده باشد، سالی که شاید نهایت درد را در آن چشیده باشم و سالی که برایم…
روزهایم میگذرد ، با تو، بی تو، در کنار تو، دور از تو، به یاد تو و بی یاد تو. چه تفاوتی وجود دارد؟ وقتی تو غرق در بیتفاوتی هستی…
گاهی به بودن دنیا شک میکنم! بودن همهی انسانها، زندگیها، خاطرهها و همهی آنچه روی میدهند. دیدن آنچه در این جهان روی میدهد، در این دنیای بیروح و پوچ. بودنها…
در این روزهای زمستانی که سرما گاه بر شب و روزمان چیره میشود و گاه جایش را به گرمای آفتاب میدهد، هنوز هم داستانی در جریان است، خاطرهای زنده میشوند…
روزگار میگذرد، گرچه سخت، اما میگذرد. با همهی غمهایش پیش میرود و برای هیچ کس و هیچ چیز منتظر نمیماند. چه من در نقطهای از زمان چون ریگی ساکن در…
گاه یک شعر، یک تصویر و یا دیالوگ کوتاه از یک فیلم، بیش از هزاران هزار صفحه نوشتار و دهها کتاب حرف برای گفتن دارد و به سادهترین شکل، سختترین…
در سوگ ماندهام و از نوشتن میترسم، از بیان حسی که در وجودم هست، از دردی که قلبم را فراگرفته و از مرگ عزیزی که مرا در خود شکسته است.…
شاید نتوان از عمق حقیقت آنچه این روزها میگذرد نوشت، شاید روزی بشود اما دست کم امروز سخت است. در تقابل با روزگاری که همه چیز را خود خلاصه کرده،…