از آنچه میگذرد و آنچه نمیگذرد؛ دفتر دردنامه
گاهی آنقدر نوشتن سخت میشود که دست به قلم شدن به خودیِ خود، چنان دردناک میشود که گویی قلم، خنجری در قلب است و کاغذ ساطوری بر گردن. این روزها…
گاهی آنقدر نوشتن سخت میشود که دست به قلم شدن به خودیِ خود، چنان دردناک میشود که گویی قلم، خنجری در قلب است و کاغذ ساطوری بر گردن. این روزها…
نوشتن، همیشه برای من، بهترین راه برای عبور از عمیقترین دردها و زخمها توی زندگی بوده. دردها و زخمهایی که گاهی خودم هم از درک کاملشون عاجز بودم و توان…
نمیدانم دقیقاً چند سال پیش، چه ماهی، چه شبی و چه ساعتی این حس را در بند بند وجودم احساس کردم، شاید هم میدانم اما نمیخواهم به یاد آورم. نمیخواهم…
امروز که سردرگم بودم برای نوشتن و نمیدانستم که در دردنامه از سختیهای این روزهایم بنویسم یا روزنوشتی از گذران آهستهی این عمرِ زودگذر؛ در بدو نوشتن ساعتها با خود…
دلگیرم... از زمین و زمان دلگیرم... از خاکی که بر آن گام مینهم و از آسمانی که زیرِ سقفش مرگ را زندگی میکنم دلگیرم... خستهام از روزهای در گذر، از…
امان از روزای رفته از دلی که شده خسته از خیالی که تمومه از درای همیشه بسته سکوتی از سر اجبار با امیدی غرق انکار خوابی که کابوس دنیاس فکر…
چو شگفتیِ از دنیا رفتهای که به زندگی باز میگردد باران دستِ آخر بارید و با خود اجبار به زیستن را آورد در باب رنج، فلاسفه همواره غرق در تردید…
شب دوم آدمی در رنج و سختی خلق شده و زندگی میکند؛ شاید این مهمترین حقیقت در خلقت انسان و تلخترین واقعیت زندگی باشد. به گذشته، حال و آینده که…
شب اول در زندگی همهی ما لحظاتی هست که جهانِ هستی به ما تلنگر میزند. تلنگری گاه چنان مهیب و سهمگین، که درک و تجربهاش به لحظهای درنگ در بود…