سفرمان آغاز می‌شود... سفری نه از مکانی به مکان دیگر و نه از جاده‌ای پر پیچ و خم در کوه و دشت و جنگل و دریا، که سفری در زمان.…

از میان نوشتارها و اشعاری که در سال‌های اخیر برگردان کرده‌ام شاید این اولین بار باشد که نوشتاری را به زبان فارسی ترجمه می‌کنم که در اصل شعر بوده اما…

روز دوم شاید در این نبودن‌ها حکمتی باشد، شاید هم داستان این بودن‌ها روایتی است که در زمان جاری می‌شود. اکنون و در این زمان، من نشسته بر بالِ خیالی…

شاید آن روز شاید آن لحظه که رفت دلم از بودن تو سرخوش بود ایام که گذشتند دلم با دلِ تو غرق فراق چشمِ من از رفتنِ تو اشک پوش…

تصمیم گرفته‌ام هفت روز به این کافه بیایم و بنویسم، اما نه برای تو، که برای خودم. هفت روز قلم را در دست بگیرم و برای خودم بنویسم، سفری به…

شاید این روزها را نتوان فراموش کرد، شاید هم نسیم نسیان بر خاطرمان بوزد و روزی، این ایام را از خاطر ببریم، هر آنچه که در آینده در انتظار ما…

روزگاران مدیدی من و تو یار و همراه غرق در کارزارِ روزگار و در آن حادثه‌ای که جهان رنگ به رخساره نداشت من و تو راز نگهدار حقیقت بودیم و…