جا مانده در زمان؛ شعر سپید
جا مانده در زمان خاطرهات میپیچد در کوچهی خیال کلامت نقش میبندد در آینهی شکستهی ذهنِ مشوش محو میشوم نگاهِ تو در چشمِ من تصویرِ مجسمِ رُخت رخشان بر تارک…
جا مانده در زمان خاطرهات میپیچد در کوچهی خیال کلامت نقش میبندد در آینهی شکستهی ذهنِ مشوش محو میشوم نگاهِ تو در چشمِ من تصویرِ مجسمِ رُخت رخشان بر تارک…
بگذر و بگذار جهان را در گیر و دار زمان تا بگذرد آنچه در اعماق قلبت فرونشست و بنگر به درختان خشک خزان زده برهنه رقصان به سازِ سرد بادِ…
خاطرم هست چهار پنج ساله که بودم، اولین سؤالی که بزرگترها از من میپرسیدند این بود که در آینده میخواهی چه کاره شوی، آن زمان من البته بر خلاف اکثر…
چه توان گفت ز هر روز که هستی تو که دل به دلِ من ساده ببستی چه توان گفت ز دنیایی که دنیایم شدی زندگی حسِ رهایی خواب و رویایم…
لحظهی موعود - بخش دوم ذهن پسرک لحظهای از اندیشه باز ایستاد و قلبش تپیدن گرفت، نگاهش که در نگاه دخترک دوخته شد، آسمان برقی زد، باران باریدن گرفت و…
لحظهی موعود - بخش اول سالها پیش، در آن روزها که روزگار رنگ و بوی دیگری داشت، پسرکی تنها، تهی از زندگی، گریزان از دنیایی سیاه، بارش را بسته و…
باغ خیال سومین بخش از مجموعهی چند خط هایکو است. این مجموعه نخستین تجربهی من از هایکو نویسی است. تجربهای زیبا که مرا به نوشتن هایکوهای بیشتر ترغیب کرد. امیدوارم…
چند خط هایکو نخستین تجربهی من در سرایش این قالب شعری است. تجربهای لذت بخش که من را به نوشتن بیشتر ترغیب کرد. امیدوارم شما هم از خواندن آنها لذت…
29 ژوئن 1946 امروز میخواهم برایت شعر بخوانم، شعری که روزهاست ذهنم را به خود مشغول کرده است. شعری که گویی برای من و تو نوشته شده است. وقتی که…
14 ژوئن 1946 امروز میخواهم از گذران این روزها با تو سخن بگویم. روزهایی که تو گرچه از من خیلی دوری، اما به من خیلی نزدیک هستی. زندگی را شاید…