سال مرگ / داستان تنهایی
داستان تنهایی ادامه دارد... مثل همیشه، همین جا، کنج همین اتاف و با همین حال و روز، نه تغییری به وجود آمده و نه تغییری به وجود می آید. روزها،…
داستان تنهایی ادامه دارد... مثل همیشه، همین جا، کنج همین اتاف و با همین حال و روز، نه تغییری به وجود آمده و نه تغییری به وجود می آید. روزها،…
تو بن بست نگاه تو سکوتم تو دلم فریاد خیال روز رویاییم بدون تو میره بر باد کنارم هستی و اما ندارم تو دلت جایی تو میخوای عاشقت باشم بشم…
در دنیایی که هر آغازی را پایانی است و هر پایانی را آغاز، گفتن و نوشتن از آنچه پس از پایان راه ما در این جهان روی می دهد، کاری…
“خواب” آخرین قسمت از داستان پایان است.
پس از اینجا شروع شد، من داشتم برا تولدت خودم رو هلاک میکردم که غافلگیرت کنم و تو… یه روز جواب تلفنت رو ندادم و اینوری راحت بهم خیانت کردی؟ واقعاً برا خودم متأسفم، برا عشقی که به تو داشتم، برا کسی که فکر میکردم بهترین دوستمه، متأسفم… برا همه چیم متأسفم… (بیشتر…)
سالنی وسیع، نوای پیانو، تلألوی زیبای نور لوسترهایی باشکوه، فنجان های قهوه روی میزها و مردان و زنانی که در لابی هتلی مجلل در حال گفتگو بودند. تصویری عجیب از…
اصلا نمی فهمم چه اتفاقی برام افتاده، نمی فهمم اینجا کجاست، چرا باید اینجوری بشه، نمی فهمم، ولی حقیقتش اینه که کاریم از دستم بر نمیاد، باید مثل تماشاچی داستان…
سایه ای تاریک، در گوشی ای از حیاط پر همهمه ی بیمارستان به درختی کهنسال تکیه زده بود، نگاهش را به زمین دوخته بود و به سرنوشت ، به دنیایی…
" عیادت " اولین قسمت از فصل سوم (پایانی) داستان پایان است... - نمیشه که با هم بریم. - چرا نمیشه؟ مشکلت چیه؟ - خب من و تو با هم…
همه چیز در تفکر ما خلاصه می شود، همه اتفاقات، همه پیروزی ها، همه شکست ها، همه عشق ها و همه نفرت ها؛ مهم نیست در بیرون از ما چه…
کنج خیالم هر آن صد مرگ لانه کرده گور خانِ قلب خسته روح دردمند و بَرده عشق رنگ نیستی مرگ تاوان مهرت تو قاضی سبک سر حکم نسیان و نفرت…