دریا کجاست ؛ چند خط شعر سپید
برگ خشکی بر جوی لرز لرزان، آرام منم و راه درازی به سوی دریا اشکهایی جاری بی رمق راهی هر پستی و بلندی و سقوط سرخ و عاشق زنده بر…
برگ خشکی بر جوی لرز لرزان، آرام منم و راه درازی به سوی دریا اشکهایی جاری بی رمق راهی هر پستی و بلندی و سقوط سرخ و عاشق زنده بر…
کاش در این گوشهی عزلت جویباران و درختان در خیالات بگویند در پس هر پرده شاید زمزمهگر باشند باز بهار در راه است از ورای دریا در سپهر نیلگون زیر…
گیسوی سیاه آسمان اختران را آراسته ماه را چو رویت بر دلم تابانده بی غایت شبی تاریک نهان و ناپیدا نور در جهان امشب شام آخر امشب شام پایانی امشب…
دریاب لحظه را حال که یار خانهاش همین حوالی این سوی دریاها در همین شهرست نخواه فردا را بگریز از گذر ایام از شورِ آتی نجوایی در دل بمان در…
تنها در جهان غم غرق در رویای من اتاق دنیای ویران تاریکی ساکن زندان من زندگی تکرار مرگ پوچ امید دنیای من نقاب رنگ چهرهها ریا مادر دردهای من من…
تک درخت مرده غرقِ بیبرگی و خشک شاخسارش همه بیبار و ثمر خفته در خوابگه مرگ و عدم جویباران جاری زیر باران چمن و گل بوته و عطر بهار بلبلان…
دلتنگ از دوری دلتنگ از دوری دلگیر از دوران عشق، تنهایی روز، بیخوابی مرگ، بیزاری دلتنگ از دوری دلگیر از جهان تنها در زندان نفرین بر دوران نفرین بر زندان…
مانده ام در سایه ها رنگ تاریکی شده تن فرتوت دلم با همه افسانه ها خو گرفته خاطرم قصه من با من است هر دقیقه هر کجا شاید امروزش سیاه…
در هیاهو مانده ام در همه لحظه ها پشت دیوار نگاه آروزهایم خراب زندگی رنگ خزان آسمانم بس سیاه روزگارم بی خیال در خیالاتم سراب دوست داشتن ها روا دوستت…
یادگار مرگ من از تولد تا هبوط از توهم تا سقوط با من ِ تنها رفیق یادگار عشق تو در خیال خاطرات هر نفس هر آنِ من در تمام لحظات…