آفتاب نزده بود که کوله بارش را بست و به راه افتاد؛ مثل همه‌ی روزهای دیگر. بی‌هدف می‌رفت و به جاده می‌زد. به هر سویی که راه او را فرا…

باران سوزان چشمانش را که گشود، خود را در برابر آینه‌ای یافت. خشکش زده بود. آیا این تصویر خودش بود. به خودش که نگاه می‌گرد کس دیگری را در آینه…

این روزها که کمی بیشتر برای شنیدن صدای درون خود وقت دارم، اندکی ترس‌هایم کمتر شده‌اند. دستِ‌کم ترس‌هایی که از نشنیدن صدای درون ناشی می‌شدند، حالا کمی از من دور…

تو در آینه‌ای نزدیک مثل سراب دور مثل بغض شعله می‌کشد نگاهت در اقیانوس خشکیده ذهنم می‌سوزم در آتشی که خانه‌ام شده می‌گدازم از درد از تنهایی هراس افروز از…

گویند که جهانست به پایان نزدیک مرز به میان زاد و مرگ بس باریک نا داند کسی گر که نباشد یارم هستی رو به زوالست و خورشید تاریک - مانده…

کاش در این گوشه‌ی عزلت جویباران و درختان در خیالات بگویند در پس هر پرده شاید زمزمه‌گر باشند باز بهار در راه است از ورای دریا در سپهر نیلگون زیر…

به نظر من، هر کسی معجزه‌ی خاص خودش را خواهد دید. مثلاً هرگز یک صاعقه به من برخورد نخواهد کرد، یا جایزه نوبل را نخواهم برد، یا حاکم یک جزیره…

این روزها هر از گاهی که به آینه می‌نگرم، حس دلتنگی غریبی مرا فرا می‌گیرد. شاید هنوز چیزی در گذشته باقی مانده است که مرا دلتنگ خود می‌کند و شاید…

خانه‌های مکعبی یکی از جذاب‌ترین و خلاقانه‌ترین نمادهای معماری در شهرهای هلموند و روتردام کشور هلند است. پیت بلوم معمار هلندی و خالق این خانه‌های زیبا، با الهام گرفتن از…

چشم‌هایم را که می‌گشایم، چیزی برای دیدن نیست، یا آنچه هست، دیدنی نیست. گوش که می‌دهم، صدایی برای شنیدن نیست، یا آنچه می‌شنوم شنیدنی نیست. زبان به سخن که باز…