داستانک رویای موازی
رویای موازی یک صبح دلانگیز، نم نم باران بهاری، کلبهای چوبی در عمق جنگلی فراموش شده، صدای چند پرندهی آوازه خوان، دارکوبهایی که گاه و بی گاه بر تنهی درختان…
رویای موازی یک صبح دلانگیز، نم نم باران بهاری، کلبهای چوبی در عمق جنگلی فراموش شده، صدای چند پرندهی آوازه خوان، دارکوبهایی که گاه و بی گاه بر تنهی درختان…
از هزاران داستانی که در زندگی ما رخ میهد، شاید هیچیک ارزش بازگو کردن نداشته باشد. چه در خیالات خودمان و چه برای آنان که در اطراف ما هستند. شاید…
شاید هنوز هم روزهایی برای گریز از زندگی باشد، شاید هنوز هم سکوت معنایش را در خود حفظ کرده باشد و شاید هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن و داستانهای…
رسم تباهی غم و تنهایی و غصه با دلی که درد داره من و احساسی که رفته چشمی که هر روز میباره نه خیالی از تو اینجاست نه نفس تو…
نوشتن از تنهایی گاهی سختترین کار زندگی است، در دنیایی که هیچ زبان مشترکی برای سخن گفتن با کسی ندارم، نوشتن از آنچه مرا در خود فرو میخورد کار آسانی…
برگ نهم در دنیای خود تنها بمان، آینده را فراموش کن، به گذشته فکر نکن و در حال حاضر زندگی را به چالش بکش. دنیای دیگری برای تو وجود نخواهد…
برگ هشتم دلتنگم، دلتنگ تو و هر آنچه با تو، به یاد تو و با خاطرات تو در دنیای تاریک و کوچکم روی میدهد. شاید اینجا همان جایی است که زندگی…
سایهی سیاهی زنده ولی چو مُرده نای نفس ندارم از زندگی پشیمان جانِ قفس ندارم در کنج هر اتاقی در سایهی سیاهی این منِ مانده تنها در حسرت رهایی راهیِ…
برگ هفتم ناتوان در تغییر آنچه روی میدهد، بیهدف روزگار را سر میکنم و به سوی آیندهای پیش میروم که دیگر در آن امیدی نداشته باشم. شاید ناامیدی دلیلی برای…