دردنامه؛ نوشتن از تنهایی

You are currently viewing دردنامه؛ نوشتن از تنهایی

نوشتن از تنهایی گاهی سخت‌ترین کار زندگی است، در دنیایی که هیچ زبان مشترکی برای سخن گفتن با کسی ندارم، نوشتن از آنچه مرا در خود فرو می‌خورد کار آسانی نیست. شاید تحمل تنهایی تلخ‌ترین لحظات زندگی من را رقم زده باشند، اما نوشتن از دردی که در خود دارم، تنها راه تقابل من با این آلام حزین است. نوشتنی که هرگز به آسانی نبوده و نیست. نوشتنی که تنها راه فرار من از دردهای بی‌حد و حصرم بوده و مرهمی است که گاهی زخم‌هایم را التیام می‌بخشد.

شاید زنده ماندن من در کوران غم‌ها و دردها به مدد همین چند خطی است که می‌نویسم و گریز من از مرگ با همین یاوه‌ها است که ادامه دارد. کسی چون من که در جمع تنهاتر از همیشه می‌شود و در زندگی چیزی بیش از یک سایه نیست، نه رویایی خواهد داشت و نه تصوری از آینده. شاید همین آغاز پایانی باشد که اسم و رسم هر کسی را بر باد می‌دهد و بادهای سرد نسیان را بر هستیش به وزش در می‌آورد.

بیشتر بخوانید:  دردنامه ؛ بادهای پاییزی

مرگ وزندگی در نوشتن از تنهایی

من همیشه در حسرت پایان بودم و فراری از آغاز. این سرنوشت من است که با درد زنده بمانم و آرزو کنم که بی درد بمیرم. مرگی که فردای مرا در خود تجسم می‌کند و نیستی مرا به هستی گره می‌زند. تقدیر اینگونه خواهد بود یا نه را نمی‌دانم، اما آنچه که هست، تاریکی من و دنیایم و فراموشی هر چیزی است که رنگ و بویی از من دارد.

من در دنیای خود فراموش شده‌ام و در دنیای هیچکس زنده نبوده و نیستم. نه امیدی به آینده هست و نه از گذشته ناامیدم. شاید در لحظه‌ای دردناک ساکن مانده‌ام و بی هیچ حرکتی، در گذر زمان زندگی را سر می‌کنم. می‌میرم و زنده می‌شود و باز می‌میرم و زنده می‌شوم. نه تغییری است و نه اتمامی، همه چیز تکرار می‌شود و من تنها مسافر سفری هستم که پایانی ندارد. سفری که مرگ را به بزرگ‌ترین و دست نیافتنی‌ترین آرزوی زندگیم بدل کرده است.

+ تصویر: نقاشی تنها، اثری از جورجیو گوستی.

دیدگاهتان را بنویسید