سفری به درون؛ بخش هجدهم: تکیه بر باد
نوشتار نخست چشم که میگشایم، توفان در پیش است و بیابان در پس. گویی تمامی این سالها در جستجوی سرابی بودهام که هرگز واقعیت نداشته است. پلهایی که در پشتِ…
نوشتار نخست چشم که میگشایم، توفان در پیش است و بیابان در پس. گویی تمامی این سالها در جستجوی سرابی بودهام که هرگز واقعیت نداشته است. پلهایی که در پشتِ…
نشسته روی صندلی اتوبوس، یک نگاهش به صفحهی گوشی همراهش بود و دیگری به مناظر بیرون که به سرعت از دیدش محو میشدند. گاهی چند درخت، گاهی یک تراکتور که…
گاهی یک نگاه کافی است تا در دنیایی از خیال غرق شوی و به دوردستی پرواز کنی که دیگر دست یافتنی نیست. بروی و بروی تا فراسوی زمان و در…
بر بومِ خیال میکِشم نقشی ز تو چشمهایت خیره به دوردستها آبی دستانم قایقی میشوند و به دریا میزنم انعکاس غروب رنگارنگ خاطراتم را سوی افق پارو میزنم دیده میشوم…
خیلی از ما روزایی رو تجربه میکنیم که زندگی خیلی ناگهانی و غافلگیر کننده چنان نهیبی بهمون میزنه که ساعتها و بعضی وقتا هم روزها وقت لازمه تا از شوک…
رازها گشته عیان قصهها باید گفت زندگی رو به زوال آسمان پهنهی خاک سرد دست غروب در زمین باید خفت خوی دیرینه الم مهر در دامِ هبوط غم شده مهمانِ…
گاهی وقتا این سؤال برام پیش میاد که چقدر زمان برای نوشتن یه متن تازه، یه شعر، یه قسمت از یه داستان یا به طور کلی یه نوشتهی جدید برای…
روزها در پی هم میآیند و هنوز هم که هنوز است، سخنی شنیده نمیشود. نه دیروز، نه امروز و شاید هم نه فردا، هرگز گوشی برای شنیدن نبوده، نیست و…
سفرمان آغاز میشود... سفری نه از مکانی به مکان دیگر و نه از جادهای پر پیچ و خم در کوه و دشت و جنگل و دریا، که سفری در زمان.…