من همیشه به خودم میگویم احساساتی زیادی ندارم… حتی زمانی که چیزی مرا متأثر می کند، تنها کمی تحریک میشوم. من تقریباً هرگز گریه نمیکنم. به این مفهوم نیست که من از کسانی که چشمانی اشکبار دارند قویتر هستم، بلکه برعکس، من از آنها ضعیفترم. آنها شجاعت دارند. وقتی همهی شما از پوست و استخوان ساخته شدهاید، احساس موضوعی شجاعانه است. من بیش از یک ترسو هستم. اگرچه تفاوت بسیار کوچکی وجود دارد، من از شجاعتم برای گریه نکردن استفاده میکنم. زمانی که من به خودم اجازه میدهم حسی داشته باشم، بخشی که درد دارد را با داستان گریه نکردن مرهم میگذارم، که توقفی بر احساس دلتنگی نیست…
شجاعت ترجمهای آزاد، همراه با تصرف از بخشی از کتاب فرشته گرسنگی، نوشتهی هرتا مولر، نویسنده، شاعر و مقالهنویس معاصر آلمانی و برندهی جایزهی نوبل ادبیات سال ۲۰۰۹ میلادی است.
تصویر: نقاشی « شجاعت »، اثری از جاناتان بالداک، نقاش و مجسمه ساز معاصر انگلیسی.
I’m always telling myself I don’t have many feelings. Even when something does affect me I’m only moderately moved. I almost never cry. It’s not that I’m stronger than the ones with teary eyes, I’m weaker. They have courage. When all you are is skin and bones, feelings are a brave thing. I’m more of a coward. The difference is minimal though, I just use my strength not to cry. When I do allow myself a feeling, I take the part that hurts and bandage it up with a story that doesn’t cry, that doesn’t dwell on homesickness.
Herta Müller (The Hunger Angel)