دردنامه / دستی برای کمک

You are currently viewing دردنامه / دستی برای کمک

سال‌هاست همه چیز در این حوالی یکسان است، نه اتفاق تازه‌ای می‌افتد و نه انسان تازه‌ای می‌آید. من هستم و همه‌ی آنچه که همواره بوده است. آنگاه که به بودنم نیاز باشد، دستی برای کمک هستم و آنگاه که نیازی به حضورم نباشد، موجودی منفورم که لیاقتم بیش از تنهایی نیست. این داستانی است تکراری که همواره در گذر ایام برای من روی می‌دهد.

در روزهای سختی و مشقت، گوشی شنوا، پشتوانه‌ای برای تکیه، یاوری برای یاری و دستی برای کمک هستم. کسی که بودنم حیاتی می‌شود و نبودنم پایان دنیا. انسانی که به معنای واقعی انسان است، معشوقی که عشق در او معنا می‌شود و تحمل دنیای بی وجودش غیر ممکن…

اما چند صباحی بعد و آنگاه که دیگر نیازی به یاری و بودنم نباشد، به یکباره همه چیز تغییر می‌کند. موجودی بیهوده که تحملش سخت‌ترین کار دنیا است، انسانی نفرت انگیز که لایق چیزی جز نفرت نیست. حالا دیگر بودنم هیچ ارزشی ندارد و نبودنم روی خوش زندگی را برای همه به ارمغان می‌آورد. درست به مانند زباله‌ای متعفن که باید دور ریخته شود…

بیشتر بخوانید:  دردنامه؛ در هنوز هم روی همان پاشنه می‌چرخد

دستی برای کمک به تنهایی

اینجاست که زندگی روی واقعی خودش را به من نشان می‌دهد و واقعیت وجود من اینگونه معنا پیدا می‌کند. من همیشه همین بوده‌ام، همین هستم و همین خواهم بود. شاید لحظاتی بودن‌ها را تجربه کنم و در شادی وهم آلودش غرق شوم، اما روزگارم چیزی جز تنهایی نیست و دنیایم چیزی جز سیاهی برایم به ارمغان نمی‌آورد.

آری، این منم، همان کسی که همیشه بوده‌ام و همان کسی که همیشه خواهم بود. رویای مرگ، دنیای تاریک، خاطرات نفرت و انسان تنها. همه چیز برای من همواره بر همین مدار خواهد گشت و سرنوشت من چیزی جز این نیست. جریانی ترسناک که مرا در خود افکنده و حرکت در خلاف جهت آن نه تنها غیر ممکن بلکه بی معنی است. شاید باورش سخت باشد اما این عین واقعیت است، واقعیتی تلخ و تکراری.

دیدگاهتان را بنویسید