روزهای سریالی و کوله‌باری که به دوش کشیده می‌شود…

You are currently viewing روزهای سریالی و کوله‌باری که به دوش کشیده می‌شود…

این روزها همه چیز متفاوت از آن چیزی است که باید و شاید! انگاری روزهایم به مانند سریالی شده‌اند که هر روز پخش می‌شوند، صبح‌ها مرا به دوش گرفته و می‌کِشند و شب‌ها در بستر خواب رها می‌کنند. چندین و چند روز است که روزگار به همین شکل برای من در گذر است. جالب است که بگویم دقیقاً یک ماه پیش می‌خواستم متنی با همین عنوان بنویسم، جالبتر اینکه حتی خط اول متن را هم نوشتم:

چند روزی است که می‌خواهم فارغ از همه چیز سریال ببینم…

اما چه فایده که این فراغت خیلی دوامی نداشت، آنقدر بی‌دوام که نه سریالی دیده شد، و نه حتی متنی نوشته شد. حالا من مانده‌ام و گیگابایت‌ها سریال دانلود شده، حافظه‌ای پر و نگاهی که حوصله‌ای برای دوخته شدن به نمایشِ زندگی سریالی در هیچ قابی ندارد، خواه گروهی بازیگر که زندگی دیگری را زیست می‌کنند،‌ خواه زندگی خودم که به کوله‌باری سنگین بدل شده است که نه می‌دانم در آن چیست و نه حتی می‌خواهم بدانم که در آن چه هست و چه نیست! تنها به دوش می‌کشم و پیش می‌روم، بی آنکه حتی لحظه‌ای توقف کنم و یا آن را بر زمین بگذارم!

بیشتر بخوانید:  و بالاخره یک روز پاییزی...

روزهای سریالی و مقصدِ پایانی

شاید، دستِ‌کم در برهه‌ای از زندگی، برای شما هم این سؤال پیش آمده باشد که با این عجله به کجا می‌رویم؟ دروغ چرا، برای من این سؤال چندان غریبه نیست و بارها از خود پرسیده‌ام که «به کجا چنین شتابان؟»

راستش را بخواهید، نمی‌دانم! زندگی این روزهای من شبیه به سریالی شده است، پر تعلیق و دلهره‌آور که هرچند پایانش مشخص است، اما مسیرش را نمی‌توان پیش‌بینی کرد، در واقع مصداقی برای «چو تخته پاره بر موج» است و تنها پیش می‌روم، به این امید که زودتر به مقصد برسم و تمام شود این روزهای سریالی…

+ دو متن در گیومه قرار داده شده، به ترتیب بخش‌هایی از دو شعر از محمدرضا شفیعی کدکنی و سیمین بهبهانی، شعرای شهیر معاصر هستند.

+ تصویر: «نقاشی‌های سریالی» اثری از ناتان فاوکس، نقاش و پویانمای معاصر امریکایی و استاد آکادمی هنرهای فیگوراتیو لس آنجلس.

دیدگاهتان را بنویسید