آنگاه که مینویسم و آنگاه که میاندیشم…
آنگاه که مینویسم فراموش میکنم در جهانی هستم پر از خالی، پر از پوچی و پر از تنهایی. فراموشم میشود که من، با همهٔ داستانهای نوشته و نانوشته، هنوز هم…
آنگاه که مینویسم فراموش میکنم در جهانی هستم پر از خالی، پر از پوچی و پر از تنهایی. فراموشم میشود که من، با همهٔ داستانهای نوشته و نانوشته، هنوز هم…
چشم در چشم باد، خیره میشوم به تشویش خاک در توفانی از مرگ، در آن لحظه که عزیزی جهانِ فانیِ تاریک را به سوی نوری ابدی ترک میکند. من، درد،…
ممکن است هیچکس با من موافق نباشد و حرفهایم بیشتر به یاوه شباهت داشته باشند اما باور دارم که آنچه مسیر زندگی ما را تعیین میکند، اشتیاقها و رویاهای ما…
بیشک همهی ما بارها این بیت زیبای سعدی را شنیدهایم که «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی»، اما هیچگاه باورمان نشده است…
روزگار روی دیگری از زندگی را برای من آشکار میکند و من بهت زده نظارهگر دنیایی هستم که دیگر جزئی از آن نیستم. این نه آن روزگار رویایی من است…
از هزاران داستانی که در زندگی ما رخ میهد، شاید هیچیک ارزش بازگو کردن نداشته باشد. چه در خیالات خودمان و چه برای آنان که در اطراف ما هستند. شاید…
شاید هنوز هم روزهایی برای گریز از زندگی باشد، شاید هنوز هم سکوت معنایش را در خود حفظ کرده باشد و شاید هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن و داستانهای…
چند شمع دیگر بیشتر باقی نمانده و حسرت من برای نور، به شعلههای شمع خلاصه شده است. آنقدر غرق در تاریکی دنیای تهی خود شدهام که حتی دیدن سوسوی رو…
نوشتن از تنهایی گاهی سختترین کار زندگی است، در دنیایی که هیچ زبان مشترکی برای سخن گفتن با کسی ندارم، نوشتن از آنچه مرا در خود فرو میخورد کار آسانی…