بومِ خیال؛ شعر سپید
بر بومِ خیال میکِشم نقشی ز تو چشمهایت خیره به دوردستها آبی دستانم قایقی میشوند و به دریا میزنم انعکاس غروب رنگارنگ خاطراتم را سوی افق پارو میزنم دیده میشوم…
بر بومِ خیال میکِشم نقشی ز تو چشمهایت خیره به دوردستها آبی دستانم قایقی میشوند و به دریا میزنم انعکاس غروب رنگارنگ خاطراتم را سوی افق پارو میزنم دیده میشوم…
خیلی از ما روزایی رو تجربه میکنیم که زندگی خیلی ناگهانی و غافلگیر کننده چنان نهیبی بهمون میزنه که ساعتها و بعضی وقتا هم روزها وقت لازمه تا از شوک…
زیبای دلربا چرا میکنی صرف تنها برای خویشتن این زیبایی؟ طبیعت نبخشیده، که وام میدهدت و تو را وام خواهد داد، گر تو نیز ببخشی پس ای زیبای تنگنظر، چرا…
رازها گشته عیان قصهها باید گفت زندگی رو به زوال آسمان پهنهی خاک سرد دست غروب در زمین باید خفت خوی دیرینه الم مهر در دامِ هبوط غم شده مهمانِ…
گاهی وقتا این سؤال برام پیش میاد که چقدر زمان برای نوشتن یه متن تازه، یه شعر، یه قسمت از یه داستان یا به طور کلی یه نوشتهی جدید برای…
این روزا به هر طرفی که نگاه میکنم، یه خبری هست! حالا نه اینکه فقط این هفته یا این ماه وضعیت اینطوری باشه، واقعیت اینه که چندین و چند ساله…
روز پنجم امروز، پیش از اینکه به این کافه بیایم، پیش از اینکه قلم را چون سلاحی در دست بگیرم و پشت همین میز همیشگی سنگر بگیرم تا به جنگ…
چند وقتی میشه تصمیم گرفتم متفاوتتر از قبل بنویسم. اما هنوز دقیقاً نمیدونم که چه تفاوتی میخوام ایجاد کنم و چه تغییری در رویهی نوشتن داشته باشم! درسته که من…
ما در کنار هم مینشینیم و در سکوت، جهانِ پیرامون خود را تماشا میکنیم. برای آموختن همین موضوع، یک عمر زمان نیاز است. به نظر میرسد که فقط قدیمیترها میتوانند…
روزها در پی هم میآیند و هنوز هم که هنوز است، سخنی شنیده نمیشود. نه دیروز، نه امروز و شاید هم نه فردا، هرگز گوشی برای شنیدن نبوده، نیست و…