برای این روزهای من؛ ترسم که اشک در غمِ ما پردهدر شود
برای گفتن از آنچه در این روزهای من میگذرد، بارها نوشتم و پاک کردم. انگار دیگر کلامی برای نوشتن و حرفی برای گفتن نداشته و ندارم. چند روز، چند نوشته…
برای گفتن از آنچه در این روزهای من میگذرد، بارها نوشتم و پاک کردم. انگار دیگر کلامی برای نوشتن و حرفی برای گفتن نداشته و ندارم. چند روز، چند نوشته…
نوشتار سوم روزگاری را به خاطر میآورم که وقتی روبروی آینه میایستادم، با خود میگفتم هستند روزهایی که باید با تمام قدرت در برابر جریانِ سیلابگونه رودخانه زندگی ایستاد و…
نوشتار دوم چند صباحی است حس میکنم ساکن مانده و بی حرکت بر تختی نشستهام، نمیدانم چرا، چگونه و حتی کجا هستم، بر تخت پادشاهی نشستهام یا بر تخت غسالخانه.…
فیدیبو یه چالشی داره به نام «اگه نویسنده بودی شبیه کی مینوشتی؟» که نمیدونم از کِی راه افتاده (و من توی یکی از نوشتههای دُردانه دیدم که به این چالش اشاره…
عباس معروفی داستاننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، روزنامهنگار و ناشر معاصر ایرانی، دو روز پیش (10 شهریور 1401 خورشیدی) در 65 سالگی و پس از 18 ماه مبارزه با بیماری سرطان، چشم…
نوشتار نخست چشم که میگشایم، توفان در پیش است و بیابان در پس. گویی تمامی این سالها در جستجوی سرابی بودهام که هرگز واقعیت نداشته است. پلهایی که در پشتِ…
چند روز پیش که به همراه یکی از دوستان مشغول کوهپیمایی بودیم، نگاه خیرهی شغالی که چند ده متر آن طرفتر، بر بالای یک صخره نشسته بود، توجه ما را…
امیر هوشنگ ابتهاج متخلص به ه. ا. سایه، شاعر و پژوهشگر ایرانی، 19 مرداد 1401 (دیروز)، در 94 سالگی چشم از جهان فروبست. دیروز صبح که از خواب بیدار شدم…
نشسته روی صندلی اتوبوس، یک نگاهش به صفحهی گوشی همراهش بود و دیگری به مناظر بیرون که به سرعت از دیدش محو میشدند. گاهی چند درخت، گاهی یک تراکتور که…
شامی بهاری: با طلوع بر گیلاسها، پایان آمده شکوفای وحشی میانِ درختان هلو: نخستین شکوفهی گیلاس فریاد در جواب به گنجشگان جوان: موشها در لانههایشان این نیز در نظرم کلبهی…