رز وحشی؛ برگردان شعری زیبا و خیالانگیز از هیلدا دولیتل
رز، رز وحشی آسیبدیده و کم گلبرگ گلی نحیف، نزار با برگهایی ناچیز گرانبهاتر از رزی شاداب بر فراز یک شاخه در دستان شما کوتاه، با برگهایی کوچک بر خاک…
رز، رز وحشی آسیبدیده و کم گلبرگ گلی نحیف، نزار با برگهایی ناچیز گرانبهاتر از رزی شاداب بر فراز یک شاخه در دستان شما کوتاه، با برگهایی کوچک بر خاک…
غمانگیزترین نوا، شیرینترین نوا مجنونکنندهترین آوایی که فزونی مییابد پرندگان، میخوانندش در بهار در حوالی پایان شبهای زیبا میان فروردین و اردیبهشت آن سرحد جادویی پیش از تردید آمدن تابستان…
قالی ایرانی، کف اتاقم را زینت میدهد غنی از رنگ و تار و پود قالی را از شرق آوردهام سالها پیش... از سرزمین پارس آمده، این رنگ و دیرینگی بهاری…
توفانی در رهایی روز و جهانی سراسر برف نه بارانی و نه عمیق، بلکه آغازند. فامی چنین ذاتی، هبوط نمیکند بلکه از پوستم خواهند رویید برف، درختان، جاده. نه ساخته…
بسی خواستنی در چنتهاش ماه و شکوفهها قارچ چنان نحیف چو برگِ کاج... در تمامی شب بامبو یخ زده؟ یخبندان بامدادی توفان زمستانی پنهان شده در بامبو همچنان میروید آستینهایم…
در ورای آغوش باد در ورای جامهی چروکیدهی زمستانی بر فراز جنگلی لخت و عریان بر فراز مزارعی برداشته و متروک ساکت، آرام و آهسته دانههای برف می بارد... آنگونه…
زرین است نخستین سبزی بهار سختترین فامی که شود ماندگار برگش است نخستین گلی که میماند تنها تا ساعتی سپس برگی جانشین برگی دگر و بهشت غرق در اندوهی دگر…
روزها در پسِ هم در گذر نمیدانم چگونه این چند آلوچه صبحانهی امروزم شده طعمی از کودکی ترشیش در دهانم مینگرم به تابش آفتاب چو گندمان بر پرچین جویهای عسلین…
ای بخت چو ماه تغییرپذیری گاهی به فزونی آنی به افولی؛ زیستی نفرتانگیز نخست ستمگر و سپس مُسکن ملعبه میکنی با اذهان روشن؛ فقر و غنایت چو یخ ذوبشان میکند…
برخی گویند آتشست فرجام جهان برخی گویند یخست سرانجام جهان زانچه من از خوشیها برچشیدم گفتهی دوستداران آتش برگزیدم لیک جهان را گر قضا دهد دو پایان میشناسم نفرتش را…