نوشتار مهمان؛ برگردان اشعار منتخب نامق هورامی به قلم زانا کردستانی
برگردان منتخبی از اشعار نامق هورامی به قلم زانا کردستانی: [حلبچه] اکنون من، نمیدانم، یا تنها چیزی که میدانم همین است که نیمی از من همراه شما غرق شد و…
برگردان منتخبی از اشعار نامق هورامی به قلم زانا کردستانی: [حلبچه] اکنون من، نمیدانم، یا تنها چیزی که میدانم همین است که نیمی از من همراه شما غرق شد و…
دلگیرم... از زمین و زمان دلگیرم... از خاکی که بر آن گام مینهم و از آسمانی که زیرِ سقفش مرگ را زندگی میکنم دلگیرم... خستهام از روزهای در گذر، از…
چه میشود اگر روزی و یا شبی شبحی بر تو ظاهر شود و تو را با خود به تنهای تنهاترین لحظهی زندگی ببرد و بگوید: «تو باید این زندگی که…
فرسنگها دورتر، به اطرافش نگاهی میکند و آرام آرام به این سو و آن سو میرود. هر گام با نگاهی به دوردست همراه میشود و هر نگاه، در جستجوی چیزی…
شب سوم چشمانم بسته است و خیال چون شهر فرنگ، در پس پلکهایم در حرکت است. خیالی موهوم که مرا با خود به این سو و آن سو میبرد. گاه…
شب اول در زندگی همهی ما لحظاتی هست که جهانِ هستی به ما تلنگر میزند. تلنگری گاه چنان مهیب و سهمگین، که درک و تجربهاش به لحظهای درنگ در بود…
در این نوشته شما را به خواندن منتخبی از اشعار خانمها رها فلاحی و لیلا طیبی دعوت میکنم که ابتدا چند شعر کوتاه از رها فلاحی شاعر خردسال بروجردی و…
خیره به آسمان جهان به دورِ سرم میگردد و ابرها به پهنای صورتم اشک میشوند صحرا خشک از بیآبی روزهای تیره در تاریکی شب فرو میرود و آبیِ آسمان به…