نوشتار مهمان؛ برگردان اشعار منتخب ئاری عبدالطیف به قلم زانا کردستانی
برگردان اشعار منتخب از ئاری عبدالطیف به قلم زانا کردستانی: همیشه صبح بودی اما امشب پیش از صبحدم، تو رفته بودی. فاصلهها مهم نیستند همینکه مانند ماه پشت پنجرهی اتاقم…
برگردان اشعار منتخب از ئاری عبدالطیف به قلم زانا کردستانی: همیشه صبح بودی اما امشب پیش از صبحدم، تو رفته بودی. فاصلهها مهم نیستند همینکه مانند ماه پشت پنجرهی اتاقم…
روز ششم دلگیرم، آنقدر دلگیر که هیچ مقیاسی برای بیانش ندارم، گویی غمش آنقدر در وجودم ریشه دوانده که دیگر توضیحی برای آن ندارم. دلگیرم، چراکه در ژرفای خود میدانم…
در تمامی سالهایی که به نوشتن گذراندهام، هرگز خودم را نویسنده یا شاعر ندانستم، نمیدانم و البته امیدوارم در آینده هم ندانم! حتی به ندرت خودم را وبلاگنویس میدانم و…
این روزها که کمی بیشتر برای شنیدن صدای درون خود وقت دارم، اندکی ترسهایم کمتر شدهاند. دستِکم ترسهایی که از نشنیدن صدای درون ناشی میشدند، حالا کمی از من دور…
این روزها هر از گاهی که به آینه مینگرم، حس دلتنگی غریبی مرا فرا میگیرد. شاید هنوز چیزی در گذشته باقی مانده است که مرا دلتنگ خود میکند و شاید…
چند شمع دیگر بیشتر باقی نمانده و حسرت من برای نور، به شعلههای شمع خلاصه شده است. آنقدر غرق در تاریکی دنیای تهی خود شدهام که حتی دیدن سوسوی رو…
برگ هشتم دلتنگم، دلتنگ تو و هر آنچه با تو، به یاد تو و با خاطرات تو در دنیای تاریک و کوچکم روی میدهد. شاید اینجا همان جایی است که زندگی…
گاهی نوشتن از همیشه برایم سختتر میشود، گاه نمیتوانم آنچه میخواهم را بنویسم و گاه آنچه مینویسم آن چیزی نیست که باید باشد. امروز شاید یکی از همین روزهاست و…
دلتنگ از دوری دلتنگ از دوری دلگیر از دوران عشق، تنهایی روز، بیخوابی مرگ، بیزاری دلتنگ از دوری دلگیر از جهان تنها در زندان نفرین بر دوران نفرین بر زندان…
تو از من دوری و رفتی یه دنیا فاصله بین ماست یه شهر از بودنت خالی دلم بی تو تک و تنهاست چه حرفایی که میشد گفت چه روزایی…