یازده سال گذشت!
امروز جشن تولد یازده سالگی ایپیبلاگ است و من، در سالِ یازدهم، هنوز هم اینجا هستم و در این دفتر کوچک مینویسم. دفتری که هنوز هم بخشی مهم از زندگی حقیقی و مجازی من است. دفتری که سال ۱۳۸۹ نوشتن در آن را آغاز کردم، حالا بیش از یک دهه است که مأمنی برای غم و شادیهایم شده و هر گوشهاش نشانهای است از خاطراتی که گاه تلخترینهای زندگی من بودهاند و گاه شیرین.
نوشتن برای تولد ایپیبلاگ و گفتن از احساسم در سالِ یازدهم هم آسان و هم سخت است. آنقدر آسان که در وصف شادمانیم از این روز دهها و صدها صفحه میتوانم بنویسم و آنقدر سخت که گاهی برای نوشتن یک لغت در وصفش، ساعتها ذهنم درگیر میشود.
امروز سالِ نو تقویم وبلاگی من است، روزی که در آن یک سال پایان مییابد و سالی جدید آغاز میشود. حالا من و ایپیبلاگ یک سال بزرگتر شدهایم، اندکی باتجربهتر و کمی هم با محتواتر. ایپیبلاگِ امروز، خانهی بیش از ۱۱۰۰ دست نوشتهی من است و انعکاسی است، هرچند مبهم، از آنچه در من و دنیای من میگذرد.
سالِ یازدهم، سالی متفاوت از سالهای پیشین
نوشتن از آنچه در این سال بر من گذشت اما آسان نیست. در سالی که گذشت دنیایم دگرگون شد، مشغلههایم بیشتر شد، کمتر نوشتم و بیشتر فکر کردم، کمتر در جمع بودم و بیشتر تنها بودم، و نسبت به سالهای قبل جسته و گریختهتر در ایپیبلاگ نوشتم و بیشتر نوشتههای گذشتهام را خواندم، اما همیشه همین حوالی بودم و ایپیبلاگ نقشی شگرف در گذران این روزهایم داشت. شاید در این سال، من، منِ دیگری بودم و جهانم به گونهای دیگر چرخید، اما اینجا برایم همیشه آخرین سنگری بود که هرگز فتح نشد و در کشاکش روزهای سخت، ایپیبلاگ مثل همیشه با من ماند و مرا از امواج تلخ زندگی گذراند.
به مانند سالِ گذشته، باید بگویم که نوشتن از امروز، روزی که ایپیبلاگ ۱۱ ساله میشود را میتوانم تا بینهایت ادامه دهم اما واقعیت این است که همه چیز را میتوان در یک جمله خلاصه کرد:
ایپیبلاگ تولدت مبارک…
«سالِ یازدهم؛ نوشتاری برای تولد ایپیبلاگ» پنجمین و آخرین نوشته از مجموعه نوشتههای یازدهمین سالگرد تأسیس ایپیبلاگ است. بخشهای قبلی این مجموعه در ادامه آورده شده است:
نظر شما چیست؟ نتایج نظرسنجی محتوایی ایپیبلاگ
خوشبختی کوچک؛ برگردان نوشتاری زیبا از بتی اسمیت