دردنامه؛ نوشتن از تنهایی
نوشتن از تنهایی گاهی سختترین کار زندگی است، در دنیایی که هیچ زبان مشترکی برای سخن گفتن با کسی ندارم، نوشتن از آنچه مرا در خود فرو میخورد کار آسانی…
نوشتن از تنهایی گاهی سختترین کار زندگی است، در دنیایی که هیچ زبان مشترکی برای سخن گفتن با کسی ندارم، نوشتن از آنچه مرا در خود فرو میخورد کار آسانی…
برگ نهم در دنیای خود تنها بمان، آینده را فراموش کن، به گذشته فکر نکن و در حال حاضر زندگی را به چالش بکش. دنیای دیگری برای تو وجود نخواهد…
دلواپس دستانی هستم که هرگز برای کمک به سویم دراز نشدهاند، دستانی برای کمک به منی که هرگز کسی کمکش نکرده است. نه کسی خواسته و نه کسی توانسته! همواره…
سالهاست همه چیز در این حوالی یکسان است، نه اتفاق تازهای میافتد و نه انسان تازهای میآید. من هستم و همهی آنچه که همواره بوده است. آنگاه که به بودنم…
حال و روز این ایام من را نه میتوان گفت، نه نوشت، نه سرود و نه حتی تصویر کرد. همه چیز در عمق دنیای درونم روی میدهد. باز هم داستان…
همیشه گشودن دفتری جدید برایم سخت بوده است، آن هم در این کلبهی مجازی که گاه مرهم دردهایم بوده و گاه آتش افروز غمهایم. چه در اینجا از شب مرگ…
تنها در جهان غم غرق در رویای من اتاق دنیای ویران تاریکی ساکن زندان من زندگی تکرار مرگ پوچ امید دنیای من نقاب رنگ چهرهها ریا مادر دردهای من من…
در آخر همهی ما تنها هستیم و هیچکس برای نجاتمان نمیآید؛ این جملهای است که شاید چند باری در نوشتههایم آن را تکرار کرده باشم. جملهای از جان ریس (جیم…
روزگار میگذرد، گرچه سخت، اما میگذرد. با همهی غمهایش پیش میرود و برای هیچ کس و هیچ چیز منتظر نمیماند. چه من در نقطهای از زمان چون ریگی ساکن در…
این همان دنیاست، من همانم که بودم و تو همانی هستی که باید باشی. روزگار همین بوده، زندگی همین بوده و سرنوشت همین بوده که باید باشد. این همهی آن…