داستان روزی که شرلوک شدم ویژه نوروز؛ بخش اول: سفر
سال نو شروع شده و نوروز اومده. همه شادیم و منتظر اتفاقای خوب توی سال جدید هستیم و پشتِ سر هم برای همدیگه آرزوهای قشنگ میکنیم و امیدِ زیادی به…
سال نو شروع شده و نوروز اومده. همه شادیم و منتظر اتفاقای خوب توی سال جدید هستیم و پشتِ سر هم برای همدیگه آرزوهای قشنگ میکنیم و امیدِ زیادی به…
سال 1401، نخستین سال از قرن پانزدهم خورشیدی، با تمامی تلخی و شیرینیهایش به پایان رسید و حالا زمان خوشامدگویی به نوروز 1402 فرارسیده است. بدون شک سال 1401 هم…
امروز، هر وقت که بین یک روز پرمشغله کاری، فرصتی برای تنها ماندن و فکر کردن داشتم، دهها و شاید هم صدها کلمه در ذهنم ردیف میشدند و با خود…
فریاد ماهی فروش: تمیز ندادنی از آوای فاخته صحنهای دیدنی گل داودی پس از تندباد پاییزی نمیبارد باران، هنوز در روز درختکاری [بامبوکاری] کلاه و بارانی این کلبه: حتی آب…
معلق چو برف در آسمان سرخِ تنهایی میبارم خونین و سنگین بغضی در گلوی ابرهای تیرهی قلبم زمین و زمان سپید پوش را سیاه میکنم و به پرواز در میآیم…
روزی خواهد آمد که همهی ما مُردهایم. تک تک ما! زمانی فرا خواهد رسید که هیچ انسانی باقی نمیماند تا به خاطر آورد که تاکنون کسی وجود داشته و یا…
چند ماه پیش و برای نوشتن متنی، مجموعهای از اشعار شعرای مشهور پارسیگوی را جمعآوری کردم. اشعاری که هرگز در آن زمان به نوشتار تبدیل نشدند و به تبع آن،…
مرا با شامگاهان آشنایی بوده که رفته و برگشته بودهام زیرِ باران و گذشته بودهام از دورترین کورسوی شهر نگریسته بودهام به تنهاترین کوچهی شهر بگذشته بودهام از ضربتِ شبگرد…