معلق چو برف؛ شعر سپید

You are currently viewing معلق چو برف؛ شعر سپید

معلق چو برف
در آسمان سرخِ تنهایی
می‌بارم
خونین و سنگین
بغضی در گلوی ابرهای تیره‌ی قلبم
زمین و زمان سپید پوش را
سیاه می‌کنم
و به پرواز در می‌آیم
تسلیم
در بی‌وزنی
نسیم سردِ زمستان
بی‌هدف
به ورطه‌ی فم می‌افکندم
اشک
بلورهای بُرّانِ تیغه‌ی دشنه
فرو می‌روند
در پشتِ شنزار گونه
خون
جاری می‌شود و من
معلق چو برف
در آسمانِ سرخ چشم‌هایم
به انتظار می‌نشینم
در پسِ پستوی انتظار
گریزان
رگبار می‌شوم
بر کوهسارِ شانه‌هایی
که سرابش
باتلاقی است بی‌پایان
فرو می‌روم
و فرو می‌روم
معلق
چو مسافری سرگردان
در بیشه
سرد و تاریک
زندگی

شعر سپید معلق چو برف

اگر شما هم از علاقه‌مندان به اشعار سپید هستید، می‌توانید دسته‌ی شعر سپید ای‌پی‌بلاگ (اینجا) را دنبال کنید. در صورتی هم که شاعر هستید، می‌توانید اشعارتان را با نام خودتان در بخش نوشتار مهمان ای‌پی‌بلاگ منتشر کنید؛ برای این کار از بخش ارتباط با من و یا صفحات من در شبکه‌های اجتماعی مختلف استفاده کنید. اگر هم بخواهید همین حالا کمی شعر بخوانید…

زمان معلق؛ شعر سپید

زمستان اینجاست؛ شعر سپید

خاطرات تاریک؛ شعر سپید

قلم خیال؛ شعر سپید

بال‌هایت را بگشا؛ شعر سپید

غایتی که هیچ نیست؛ شعر سپید

داستان نانوشته؛ شعر سپید

خاکِ سیاه؛ شعر سپید

بومِ خیال؛ شعر سپید

دست غروب؛ شعر سپید

تو را در خود می‌یابم؛ شعر سپید

گوشی برای شنیدن؛ شعر سپید

آن لحظه که رفت؛ شعر سپید

کارزارِ روزگار؛ شعر سپید

در انتظار یلدا؛ شعر سپید

باورت نیست؛ شعر سپید

+ تصویر: نقاشی «راه برفی» اثری از کارن مارگولیس نقاش معاصر امریکایی.

این پست دارای 4 نظر است

  1. الیشاع

    توصیف برف و زمستان و ارتباط اون با مفاهیمی چون غم و انتظار بسیار زیبا بود. 🙂 قلمتون مانا.

  2. لیمو

    چه شعر زیبایی و چه انتخاب تصویر زیباتری

    1. آرش

      تشکر فراوان از لطف شما

دیدگاهتان را بنویسید