کاش امشب
و در این لحظه شود
جهانم
از حرکت خالی
و زمان
مبهم، معلق و بیهوده شود
خاطرات
سوی ابدیت راهی
و آینده
چو روزگاران محال
رنگ گذشته گیرد
حال
اما غرق سکون
نه گذشته
و نه آیندهای باشد ساری
ای دریغا
که کنون مأمن من اینجا است…
خسته
از بود و نبود
آسمانِ دو چشمان
ابری
و گلویم
غرق بغض
از دو دیده
جوی اشکی جاری
هور
سرد و بیروح
ماه
اسیر دست بیتابی روز
سرد
چو بورانِ زمستان
آمده اینک به خانه
زیرِ برف
سکنی گزیده
سایهای تاریک و تیره
شدهام غرق سیاهی
و جهان
در بندِ تقدیر
ساکت و پوچ و تباه
بازایستاده
حالم و دیروز و فردا
و زمان
مبهم، معلق
شده از مفهوم خالی
و جهانم…
شعر سپید زمان معلق
اگر شما هم از علاقهمندان به اشعار سپید هستید، میتوانید دستهی شعر سپید ایپیبلاگ (اینجا) را دنبال کنید. در صورتی هم که شاعر هستید، میتوانید اشعارتان را با نام خودتان در بخش نوشتار مهمان ایپیبلاگ منتشر کنید؛ برای این کار از بخش ارتباط با من و یا صفحات من در شبکههای اجتماعی مختلف استفاده کنید. اگر هم بخواهید همین حالا کمی شعر بخوانید…
تو را در خود مییابم؛ شعر سپید
+ تصویر: نقاشی «زمان معلق» اثری از مت هِیز نقاش معاصر امریکایی.
شعر سپید بسیار زیباست.
شخصا شاعر نیستم و وزن و عروض اشعار رو نمیشناسم.
گاهی برای خودم جملاتی مینویسم فقط، اگه بشه بهش گفت شعر! 🙂
از زیباییهای شعر سپید همینه که سوای وزن و عروضه و فقط متکی به احساسه…