می‌آید بهار؛ برگردان دو شعر از جی. آر. آر. تالکین

می‌آید بهار هر زرینی نیست براق هر آواره‌ای نیست حیران کهنه‌ای قدیر، نشود نابود ریشه‌های عمیق، نبیند سرما از خاکستر زبانه می‌کشد آتش با طلیعه‌‌ای در سایه‌ها می‌آید بهار تیغ…

۰ دیدگاه

باران شبانگاهی؛ برگردان شعری از هایدی ویلیامسون

باران شبانگاهی می‌بارد بر خانه‌ام، باران خاطرات آهسته، پیوسته بی‌نام رایحه‌اش نتوان گفت نخستین قطره چه وقت می‌ریزد آهسته می‌نشیند بر زمین نبودنی‌ها بود می‌شوند در چهارسوی خانه‌ام محو در…

۰ دیدگاه

آوازها و نغمه‌ها؛ برگردان شعری زیبا از رابرت لویی استیونسن

حلقه‌ای از کلمات درخشانند گاهی که حاذقی حلقه کند آن‌ها را آوازها نغمه می‌شوند گاهی که خنیاگرانی بخوانند آن‌ها را نغمه‌سرایی می‌کنند و می‌گویند بر بال‌های پروازشان پس از مرگ…

۰ دیدگاه