باز بهار در راه است
کاش در این گوشهی عزلت جویباران و درختان در خیالات بگویند در پس هر پرده شاید زمزمهگر باشند باز بهار در راه است از ورای دریا در سپهر نیلگون زیر…
کاش در این گوشهی عزلت جویباران و درختان در خیالات بگویند در پس هر پرده شاید زمزمهگر باشند باز بهار در راه است از ورای دریا در سپهر نیلگون زیر…
این روزها هر از گاهی که به آینه مینگرم، حس دلتنگی غریبی مرا فرا میگیرد. شاید هنوز چیزی در گذشته باقی مانده است که مرا دلتنگ خود میکند و شاید…
چشمهایم را که میگشایم، چیزی برای دیدن نیست، یا آنچه هست، دیدنی نیست. گوش که میدهم، صدایی برای شنیدن نیست، یا آنچه میشنوم شنیدنی نیست. زبان به سخن که باز…
چو برگی کز خزان ریزد چو نامی در جهان میرد ندانی از کجا آمد همی عشقی که جان گیرد نه دل را عاشقی یارا نه جان را فارغی طاقت درین…
سالها پیش چند صباحی خاطراتی نوشتم و داستان آن روزهایم را مکتوب کردم، امروز، روزی است که من آن نوشتهها را خواندم و وسوسه نوشتن، بار دیگر مرا به حرکت…
کتابچه را که ورق میزد دیگر ذهنش همراهش نبود. آنچه میخواند، چیزی نبود که دلش میخواست. به یاد دوران نوجوانیش افتاده بود. دوران نقابهای خودش و زندگی گذرانش، دوران عشقهای…
روزگار روی دیگری از زندگی را برای من آشکار میکند و من بهت زده نظارهگر دنیایی هستم که دیگر جزئی از آن نیستم. این نه آن روزگار رویایی من است…
از هزاران داستانی که در زندگی ما رخ میهد، شاید هیچیک ارزش بازگو کردن نداشته باشد. چه در خیالات خودمان و چه برای آنان که در اطراف ما هستند. شاید…
روزنامهای کوتاه اما متفاوت برای روزمرگیهای این روزهای من… در اینجا راحتتر مینویسم، متفاوت مینویسم و البته خودمانیتر مینویسم. از دغدغهها تا رویاها و از افکار تا اعمال. طنز و…
گویا داستان همواره ثابت است، همه چیز تکرار میشود. افراد، حرفها، اتفاقات، زمانها و مکانها متفاوت است اما نتایج همواره یکسان هستند. مهم نیست که چه کسی باشد، چه زمانی…