هوای نخواندنی؛ برگردان شعری خیال‌انگیز از ویکتوریا آدوکوی بالی

هوای نخواندنی: رفیق، دیدمت بنشسته‌ای بر کنار پنجره‌ی خویش کمی بالا، زیرِ شیروانی نظاره می‌کنی همه‌ی آنچه بی تو در جریان است من یخ بودم و تو قریباً سایه و…

۰ دیدگاه