سفری به درون؛ بخش هجدهم: تکیه بر باد
نوشتار نخست چشم که میگشایم، توفان در پیش است و بیابان در پس. گویی تمامی این سالها در جستجوی سرابی بودهام که هرگز واقعیت نداشته است. پلهایی که در پشتِ…
نوشتار نخست چشم که میگشایم، توفان در پیش است و بیابان در پس. گویی تمامی این سالها در جستجوی سرابی بودهام که هرگز واقعیت نداشته است. پلهایی که در پشتِ…
رازها گشته عیان قصهها باید گفت زندگی رو به زوال آسمان پهنهی خاک سرد دست غروب در زمین باید خفت خوی دیرینه الم مهر در دامِ هبوط غم شده مهمانِ…
مرغ خیال میگذرد لحظهای نام تو از خاطرم پر میکشد خیالم زین دو جهان فارغم راه، اسیرِ گذر گاه، بندِ عبور آبی هفت آسمان خاکی، همچو گور روز به شب…
عشق مرضی است سرشار از غصه تیمار ناپذیر گیاهی است رویان بیثمر لیک پرکار بهراستی چرا؟ لذت از آن بیشتر، مرگش نزدیکتر گر بیلذت، منظرِ گریستن هیهات! عشق زجری است…
آدمها از خودشان، از خودِ واقعیشان و صدالبته از احساسشان میترسند. همه دربارهی عظمت عشق سخن میگویند، اما اینها چیزی جز گزافهگویی نیست. عشق دردناک است. احساسات پریشانگر هستند. آدمیان…
برگردان ده شعر زیبا از ابراهیم اورامانی به قلم زانا کردستانی: دروغ طعمی عجیب دارد، گس و تلخ. و گاه گاه همچون گیلاس شیرین! آن هنگامه که میگویی: دوستت دارم!…
ما، ناآشنا با شجاعت به دور از لذت زندهایم در صدفِ تنهایی تا عشق ترک کند مقدس معبدش و به دیدارمان آیدش رهایی دهد ما را در زندگانی عشق میرسد…
ما نمیتوانیم تعیین کنیم که رنج کجای زندگی به سراغمان میآید. رنج آن زمان که باید، خواهد آمد. و ما حتی اگر نتوانیم روزی را تصور کنیم که از چنگال…
پس از دردی عمیق، حسی میآید بند بند وجود، نشسته با هم، گویی در یادبود قلب سخت میپرسد: کِی از او خسته شد... روز گذشته یا قرن گذشته؟ گام مینهد…
مینویسم از خرانی که در بهار وزیدن گرفت و تابستان گرم قلبم را به زمستانی سرد بدل کرد. مینویسم از آنچه که بر من گذشت تا زمان و مکان در…