شادباش بهار؛ برگردان شعری زیبا از ویلیام بلیک
نوای فلوت اکنون است خاموش مرغان سرزنده هر روز و هر شب بلبلان در دشت چکاوک در آسمان مسرورند شادباش میگویند آمدن بهارِ سال پسرک سرشار از سرور دخترک شیرین…
نوای فلوت اکنون است خاموش مرغان سرزنده هر روز و هر شب بلبلان در دشت چکاوک در آسمان مسرورند شادباش میگویند آمدن بهارِ سال پسرک سرشار از سرور دخترک شیرین…
آه بهار... بهار عالی یعنی بهار و قس علیهذا بر نیلگونِ دریا امواجی معطر از مِی ماهِ امشب پرسه میزند با دقت خیره پاییزِ سوما (سوما: نام ساحلی در کشور…
هرکجا بروم... جزیرهای خواهد بود و اقیانوسی میزنند حلقه گرداگردِ من تا پایان راه بیتعلق به نامی که میخوانندمان میرویم به جستجو گرچه آنچه در پس و آنچه نگهمان میدارد…
باد شکوفاگر برف دوباره آب فصل گلها آمده؟ میانِ شکوفهها در غمم از ناتوانی در گشودن دفتر شعرم چو ابرهای دور شونده لحظهای غاز وحشی دور از یارش خماری در…
بنگر به آینه و باز گو با رخسارت که حال فرا رسیده زمان تغییرت در جوانی تو گر خود را باز نسازی خواهی ربود شادی مادری را ز انسانی که…
من پیشتر بودهام اینجا کِی و چطورش را نمیدانم اما سبزهی آن سوی در عطری آشنا نوای افسوس و فانوس ساحل برایم آشناست تو پیشتر آنِ من بودی کِیاش را…
صدایمان میزند خش خش برگها او آمده است! پاییز اینجاست! - آنجلا هفر ملایم نسیمی وزان سرخ و طلایی فام خرقهای بر زمین - مری سرنچ فصل مرگ خزان پایانی…
عیشی است در جنگلی متروک شوری است در ساحلی خلوت در جوار دریای عمیق و غرش امواج جمعی است در آنجا که کسی نیست بس عزیزست بشر، اما طبیعت است…
چو بگذشت چهل زمستان و نشسته برف بر ابروانت کهنسالی بشد چیره به چهره و تن و جانت گذشت و رفته است حالا شکوه و فر برنایی چو سبزهای بی…
میآید بهار هر زرینی نیست براق هر آوارهای نیست حیران کهنهای قدیر، نشود نابود ریشههای عمیق، نبیند سرما از خاکستر زبانه میکشد آتش با طلیعهای در سایهها میآید بهار تیغ…